#هم_خونه_پارت_36

نمي دونم پروانه خانم دیروز این جا چي كار مي كرد؟ چرا هیچ فكري براي من نكرده؟ بعد یادش اومد كه پروانه خانم
گفته بود برایش ؼذا پخته به سرعت در یخچال را باز كرد چند تا ظرؾ در بسته را دید كه از قبل آنها را مي شناخت
خیالش راحت شد كه ناهار دارد. از خوردن صبحانه منصرؾ شد و با حالتي عصبي آشپزخانه را ترك كرد و با خودش
گفت: آخه توي این خونه كه نمي شد زندگي كرد من نمي دونم این پسره این جا چطوري زندگي مي كنه.؟
یلدا به سمت تلویزیون رفت و آن را روشن كرد و كمي با سي دي هاي اطراؾ آن سرش را گرم كرد بیشتر آنها آهنگ
هاي انگلیسي بود كه یلدا را زیاد جذب نمي كرد آنها را رها كرد و ناخودآگاه به سمت اتاق شهاب رفت و با ضربه اي به
در را باز كرد و خود را داخل اتاق شهاب یافت یك تخت خواب نا مرتب با لباس هاي متعددي كه رویش ریخته شده بود
خودنمایي مي كرد یك كامپیوتر سمت چپ و یك كمد در سمت راست آن قرار داشت یك میز و ایینه در ضلع شرقي اتاقش
قر ار گرفته بود كتابخانه ي كوچكي كه كتاب هاي آن بسیار نا مرتب بود معلوم بود كه با آمدن یلدا و اشؽال اتاق كار
شهاب توسط او جاي شهاب واقعا تنگ شده است یلدا جلوي آیینه رفت روي میز پر از ادكلن هاي جور واجور بود همه
را یكي یكي امتحان كرد اما بویي كه در اتاق پیچیده بود همان عطري بود كه شهاب استفاده مي كرد یلدا كوشید تا آن را
پیدا كند اما بي فایده بود با دیدن تلفن خوشحال شد مي خواست با نرگس و فرناز حسابي صحبت كند از اتاق خارج شد و
در راهمانطور نیمه باز گذاشت و به سالن آمد و گوشي را برداشت و شماره ي نرگس را گرفت . نرگس گوشي را
.برداشت
واي یلدا تویي ؟ خوبي؟ چرا از صبح زنگ نزدي از دلشوره مردم؟
خوبم خوبم تو چطوري؟
چي شد؟
چي؟
!دیش رو مي گم ما كه دق كردیم
.یلدا خندید و گفت : هیچي بابا اصلا طوري كه فكر مي كردیم نشد
خدا رو شكر الته من كه مطمئن بودم اما این فرناز بي شعور وقتي تو رفتي نمي دوني چه جوري توي دل من رو خالي
.كرد امروز هم از صبح زود صدبار تلفن زده تورو خدا یه زنگ بهش بزن تا اون هم از نگراني در بیاد29

باشه باشه اما چرا انقدر نگران بودي؟
به خاطر حرؾ هاي فرناز مدام مي گفت كه این شهاب اگه امشب یه بلایي سر یلدا بیاره چي ؟
یلدا خندید و گفت: بابا اصلا همچین آدمي نیست
خدا رو شكر راستي الان خونه است؟
نه بابا من كه بیدار شدم نبود بدبخت رو از خونه و زندگیش فراري دادم
این طوري كه راحت تري. راستي حرؾ هم زدید؟
نه زیاد
پیشش حجاب داري؟
آره فعلا كه دارم
خوب كاري مي كني هرچي باشه بالاخره مرد دیگه
یلدا گفت:آهان از او لحاظ؟ وبعد خندید و ادامه داد: نه من بیشتر وقتي به آخرش فكر مي كنم نمي تونم مخصوصا كه

romangram.com | @romangram_com