#هم_خونه_پارت_24

.»مخصوصاً ساسان، خرابکند
!»فرناز شیشه اتومبیل را پایین داد و با خنده گفت:« سلام، عروس خانم
.یلدا لبخند تلخ و ؼمگینی زد و نگاهش را پایین انداخت
!»نرگس گفت:« عروس خانم، چرا سوار نمیشی؟
.آخه حاج رضا میخواد با اون برم -
!»فرناز پرسید:« پس داماد کجاست؟
!لعنتی! چه میدونم. مثل اینکه خودش میره اونجا -
!»نرگس پرسید:« عاقد کجاست؟
!توی تجریش یک جایی نزدیک امام زاده صالح -
!»فرناز پرسید:« آشناست دیگه؟20

آره، دوست حاج رضاستو -
!»نرگس پرسید:« این چه قیافه ایه به خودت گرفتی؟ امروز دیگه باید شاد باشی
.»فرناز در تایید حرؾ نرگس گفت:« راست میگه، عروس نباید این همه ناراحت باشه
.میترسم -
!»فرناز پرسید:« از داماد؟
!فرناز تو رو خدا این قدر عروس و داماد نگو! حالت تهوع گرفتم -
.»نرگس توصیه کرد:« بی خودی میترسی، بهتره دیگه فکرهای بد به خودت راه ندی
نگرانیو اضطراب از چهره های فرناز و نرگس مشهود بود و با این که هر دوسعیمیکردند بسیار عادی جلوه کنند و با عث
!»نگرانی بیشتر یلدانشوند،فرناز با تبحر خاصی موضوع را عوض کرد و گفت:« ببین چی آوردم؟
!اون چیه؟ -
.دوربین فیلمبرداری! مال ساسانه -
راستی ساسان میدونه؟ -
!آره، یک کمی -
!چرا گفتی؟ -
!به اون که ربطی نداره، نباید میگفتم؟ -
.نمیدونم، اصلاً ولش کن -
!راستی، چقدر خوشگل شدی -
!»نرگس هم گفت:« آره، من هم میخواستم بگم یک عروس تمام عیار شدی
!»یلدا با وسواس خاصی که گویی از خودش مطمئن نیست، پرسید:« راست میگین؟
!»نرگس جواب داد:«آره عزیزم، ماه شدی
!»فرناز گفت:« داماد چه جوری میخواد به قول و قرار هاش پای بند بمونه، بیچاره
.و بعد موزیانه خندید
.نرگس و یلدا اعتراض کنان توی سرو کله ی فرناز کوبیدند

romangram.com | @romangram_com