#هم_خونه_پارت_15

نرگس با » !به ما میگه نمیدونم چی کار کنم .چه جوابی بدم ؟ :«... » و بعد در حالی که ادای یلدا را در می آورد گفت
یلدا » !ما رو بگو که سه ساعته قیافه های محزون به خودمون گرفتیم و داریم فکر میکنیم .لبخند گفت :« همین رو بگو
من خودمم تازه امروز این عکس را گیر آوردم .راستش خیلی کنجکاو شدم ببینم چه .گفت :« نه به خدا اشتباه میکنید
یلدا با لبخند دست برد و عکس را » !فرناز گفت : «خب حالا این تحفه ی حاج رضا رو نشونمون میدی یا نه ؟ » !شکلیه
از کیفش بیرون کشید و دوباره به آن نگاه کرد.فرناز با حرکت سریعی عکس را از دست یلدا بیرون کشید و با خنده گفت
» !:« حالا میفهمم که چرا دو دلی ؟! »سپس در حالی که عکس را به نرگس میداد ادامه داد :« بابا این که خیلی ماهه
یلدا با اعتراض گفت :« من دو دلم ؟
!نرگس عکس را نگاه کرد و گفت : « جای برادری مرد جذابیه ! توی عکس که این طور به نظر میاد » !
برقی در نگاه پر از خنده ی نرگس درخشید و لبخند زیرکانه اش را با نگاهی زیرک تر تلفیق کرد و از یلدا پرسید :« از
قیافه اش خوشت اومده ؟13

فرناز » !خب . عکسش که بدک نیست :« یلدا در حالی که سعی کرد بی تفاوت نشان بدهد شانه را بالا انداخت و گفت »
نرگس گفت :« باز تو هول شدی ؟ تو که » .گفت :« بابا تو که خیلی پررویی ! اگه من به جای تو بودم معطلش نمیکردم
!بابا خودت الان گفتی _ » !به همه میگی جذاب
_
» !خب گفته باشم .دلیلینداره یلدا به خاطر یه عکس هول بشه .یعنی دیگه نباید فکر کنه ؟
سپس نرگس رو به یلدا کرد و گفت «:خودت بهتر میدونی.به نظر من بهتره تحت تاثیر قیافه اش برای خودت رویا پردازی
» ! نکنی .چون به این قیافه میاد آدمی جدی باشه و شاید زندگی کردن باهاش خیلی دشوار باشه
یلدا خندید و گفت «:معلومه خوب منو میشناسید .راستش رو بگم ... ؟ » لبخند قشنگی زد و ادامه داد : «راستش دیشب
مطمئن بودم که جوابم منفیه .اما امروز صبح بعد از دیدن این عکس نمیدونم چرا دلم میخواد برای یک بار هم که شده
.خودش رو ببینم ! شنیدم اعتماد به نفسش ؼوؼاست و از خود راضی و مؽروره
نرگس گفت :« به قیافه اش میاد

فرناز گفت : « تو هم که عاشق این خصوصیاتی
! »
نرگس جواب داد : « پس با این اوصاؾ میخواهی جواب مثبت بدی
! »
_
تو نظرت چیه ؟
. نظر من مهم نیست_
یلدا اعتماد خاصی نسبت به یلدا داشت . دست او را گرفت و دوباره گفت :« برای من مهمه !! راستش رو بگو .اگه تو
جای من بودی چی کار میکردی ؟
.نرگس توی چشم های یلدا چند ثانیه نگاه کرد و لبخند زد و گفت :« بهش فکر میکردم » !
یلدا دست نرگس را فشرد و لبخند زد و فرناز دستی به موهای رنگ شده اش که تا نیمه ی روسری بیرون بود برد و در

romangram.com | @romangram_com