#هم_خونه_پارت_14
! "
_
نمیدونم .یه دلم میگه قبول کنم .اما از طرفی خیلی میترسم .راستش دیشب که اصلا حاج رضا رو امیدوار نکردم و تا
..... لحظه ی آخر هم جواب مثبتی ندادم .اما
فرناز حرؾ یلدا را قطع کرد و گفت :"البته بچه ها حاج رضا هم بد نگفته ها
! "
نرگس پرسید :" چی رو ؟
! "
_
! همین که گفته با هر کس دیگه ای هم بخوای ازدواج کنی شرایط بهتر از این رو پیدا نمیکنی .مثلا همین سهیل
فرناز در همین حال رو به یلدا کرد و پرسید :" تو چقدر ازش شناخت داری ؟
!
_
! خب همین قدر که شما میشناسینش
نرگس گفت : در حد یک همکلاسی .اون هم سه ساعت در هفته
! "
فرنا پیشنهاد داد :" من که میگم اگه تو قصدت ازدواجه بهتره روی پیشنهاد حاج رضا بیشتر فکر کنی
. "
نرگس در تایید حرؾ فرناز گفت:«راست میگه .اگر روی حرفاش دقیق بشیم زیاد هم بد نگفته .در ثانی حداقلش اینه که
برای آخر کار راه فراری هم گذاشته که اگر ناراضی بودی برگردی.تازه یک پشتوانه ی مالی خوب هم برای در نظر
گرفته.حاج رضا رو هم تو بهتر از ما میشناسی .فکر نمیکنم اهل دروغ و این حرفا باشه و قصد گول زدن تو رو داشته
باشه
نه حاج رضا رو که ازش مطمئنم قصد گول زدن من رو نداره .اما آخه من دوست داشتم اول عاشق بشم بعد ازدواج _ » !
.کنم
دیوونه به آن همه پول که گیرت میاد فکر کنی از صرافت عاشقی می ! فرناز گفت :« بابا ول کن این حرفای مسخره رو
افتی
فرناز پرسید: «چه طور تا حالا ندیدیش ؟! یعنی » .نرگس در حالی که لبخند میزد گفت : « شاید هم عاشق شدی » !
» !یلدا لبخندی زد و گفت :« عکسش رو دیدم .توی کیفمه » !عکسش رو هم ندیدی و نمیدونی چه شکلیه ؟
فرناز و نرگس با چشم های گشاد شده یلدا رو نگاه میکردند و بعد نگاه معناداری بینشان رد و بدل شد
.
یلدا که متوجه بود دستپاچه شد و با خنده گفت :« به خدا من بی تقصیرم .فراموش کردم نشونتون بدم
:«فرناز و نرگس بدون توجه به یلدا با خنده و شوخب توی سر و کله ی یلذا کوبیدند و یلدا در حالی که میخندید گفت » .
فذناز که هنوز میخندید گفت » ....بچه ها تو رو خدا ... » و اشاره به اطراؾ کرد و ادامه داد «:تابلو میشیم ! تو رو خدا
عکس طرؾ رو گذاشته توی کیفش و :« :« ما رو فیلم کردی ؟! » و با حالتی حق به جانب رو به نرگس کرد و ادامه داد
romangram.com | @romangram_com