#هم_خونه_پارت_127

.شما شدم. راستش کاری پیش اومده که یلدا خانم باید زودتر به خونه برن. مت هم اومدم دنبال ایشون
.نگاه ماتم زده و مستاصل سهیل روی کامبیز خشکید
.کامبیز ادامه داد راستی معرفی نشدم. من پسر خاله ی یلدا خانم هستم
سهیل که گویی دیگر چیزی نمیشنید سرسری از آنها خداحافظی کرد و نگاه ملتمسانه اش را به یلدا
دوخت و گفت پس...کی؟
.یلدا بلافاصله گفت فردا ساعت سه. بعداز ظهر
سهیل سرخورده از ماجرای آن روز لبها را بهم فشرد و نگاه مشتاقش را به یلدا دوخت و گفت من روی حرؾ
.شما حساب میکنم. و دست را بالا برد و خداحافظی کرد و گفت تا فردا ساعت 2
یلدا از این که کامبیز قرار فردا با سهیل را میداند .بعد از رفتن سهیل کامبیز دخترها را سوار اتومبیلش کرد
.خوشحال بود و دلش میخواست این چیزها به گوش شهاب برسد تا شاید کمی دلش خنک شود
.فرناز خندید و ریز ریز گفت بچه ها حال این سهیل بدجوری گرفته شدها
.نرگس گفت آره طفلکی . دلم برایش سوخت
فرناز ادامه داد بابا بالاخره تو تکلیؾ ما رو مشخص کن ببینم طرفدار کی هستی؟
.یلدا گفت هیچی این خانم فقط مخالفند . با همه چیز
کامبیز که تا آن لحظه فقط رانندگی میکرد و در جمع آنها سهمی نداشت به زبان آمد و گفت خانمها ببخشید
.اگه من مزاحمم پیاده بشم
صدای خنده بچه ها در اتومبیل پیچید. کامبیز بعد از دقایقی صحبتهای متفرقه و خنده و شوخی فرناز و نرگس را به
.منزلشان رساند و بعد با یلدا تنها ماند
.از یلدا خواست که جلو بنشیند... و راه افتادند
کامبیز گفت خسته که نشدین.؟
.نه
.زیاد وقتتون رو نمیگیرم. راستش میخواستم راجع به شهاب کمی باهاتون صحبت کنم
و بعد خیلی رک پرسید یلدا خانم بخاطر حرفهای شهاب میخواین با این پسره صحبت کنین؟
یلدا بعد از چند لحظه سکوت گفت آقا کامبیز ماجرای سهیل مربوط به حالا نیست . مربوط به سال اول
.دانشگاهه
کامبیز لبخندی زد و گفت پس چرا حالا بعد از این همه مدت تصمیم گرفتید که باهاش صحبت کنید؟
.یلدا جواب داد چون فکر میکنم حالا دیگه وقت اون شده که به آینده ام جدیتر فکر کنم
.کامبیز خیلی جدی شده بود آنقدر که یلدا احساس میکرد اخمهایش در هم رفته
با این وصؾ کامبیز ادامه داد. یعنی آینده تون رو با این پسر میبیند؟
یلدا نگاه عمیقش را به کامبیز داد و گفت نه. اون فقط یه خواستگاره و من باید باهاش حرؾ بزنم و فکر
کنم شاید هم مناسب من نباشه که در اینصورت خب دیگه بهش فکر نمیکنم. البته در اینمورد باید بگم که
.تا حدی سهیل رو میشناسم . به هر حال سه سال هم کلاسیم
پس شهاب چی میشه؟
.نگاهش بوی ؼم گرفت و گفت همونی که خودش دوست داره میشه .قلب یلدا فشرد107

romangram.com | @romangram_com