#هم_خونه_پارت_118
.میز پرت کرد و خودش را روی مبل رها کرد و نگاه نفرت بارش را به یلدا دوخت
.یلدا متعجب و نگران به کارهای او خیره مانده بود. بنظرش حرکات میترا بسیار اؼراق آمیز و تئاتری میامد
میترا با همان نگاه و با لحنی توهین آمیز و پرخاشگر پرید.چیه ؟ خیلی تعجب کردی؟
یلدا سعی کرد رفتارش را کنترل کند و مثل خود او سرد و خشک رفتار کند. گفت با کی کار داری؟
.با تو
.خب بفرمایین
میترا که معلوم بود دیگر نمیتواند عصبانیتش را مخفی کند مثل بمت منفجر شد و دندانها را بهم فشرد و گفت
واسه ی من ادا در نیار زود بگو ببینم نقشه ات چیه؟
یلدا همانطور سرد و آرام گفت منظورت چیه؟
آهان. (لبخند تمسخر آمیزی زد و با حرکتی چندش آور لب و دهانش را کج و کوله کرد)و ادامه داد خوبم میفهمی. دوستش
داری؟ آره . دوستش داری... چرا که نه. خوش تیپ. جذاب. پولدار...ارادت خاصی هم که بهت داره. خب بازم متوجه
نیستی؟ تا کجا پیش رفتین؟
.یلدا که حسابی عصبی شده بود با خودش گفت این دختره ی لعنتی کیه که من ملاحظه اش رو بکنم
و پاسخ داد به فرض همه ی اینا که گفتی درست باشه. به تو چه ربطی داره؟
میترا فریاد زد . به من چه ربطی داره؟ حالا نشونت میدم. وقتی کاری کردم که همین فردا شهاب اثاثیه ات رو بیرون99
.ریخت اونوقت میفهمی چه ربطی بمن داره
.خوب گوشهات رو باز کن. من و شهاب نامزدیم. هر فکری تو کله ات داری بریز بیرون
یلدا از درون میجوشید ولی ظاهرا هنوز آرام بنظر میرسید...به نرمی روی مبل نشست . پوزخندی زد و گفت اگه اینطوره
که میگی پس چرا داری خودت رو قطعه قطعه میکنی.؟
میترا دندانها را بهم فشرد و از روی مبل برخاست و صورتش را نزدیک صورت یلدا گرفت و گفت برای اینکه
نمیخوام حقه بازی مثل تو اون رو از چنگ من در بیاره. اینرو هم بدون شهاب شاید از تو استفاده کنه اما محاله نگه ات
.داره. اون از دخترهای بیکس و کاری مثل تو که کارشون کلفتی پولدارها و مجیز گفتن واسه ی اونهاست متنفره
یلدا به خروش آمد. خیلی تحمل کرده بود اما با شنیدن این جملات توهین آمیز تمام سعی اش برای پنهان کردن
احساسات خویش بی نتیجه ماند و تمام قدرت و نفرت و بؽضش در هم آمیخت و سیلی محکمی روی صورت بزک کرده ی
.میترا نشاند.میترا به عقب رفت و تعادلش بهم خورد و روی زمین ولو شد
یلدا خشمگین و ملتهب بالای سرش ایستاد و فریاد زد پاشو گمشو پاشو گمشو بیرون. دختره ی هرزه. دلم نمیخواد
این چهره ی بدترکیب نفرت بارت رو هرگز ببینم. گمشو بیرون. اگه شهاب اینقدر احمق و اینقدر پسته که
.با تو زندگی کنه ارزونی خودت
.یلدا به وضوح میلرزید...جیػ میزد و میلرزید
میترا که حالا هم ترسیده بود و هم تحقیر شده بود از جا برخاست و در حالی که هنوز سعی میکرد فرم ظاهرش
.را حفظ کند گفت از دختر کلفتها بیش از این انتظاری نمیشه داشت
میترا که واقعا وحشت زده شده بود افتان و خیزان بسوی .اینبار یلدا بسویش حمله ور شد و او را بسمت بیرون هل داد
.در رفت و در حالی که فریاد میزد گفت حالا میبینی کی باید بره بیرون . وحشی
romangram.com | @romangram_com