#هلاک_و_هستی_پارت_9
مهرداد جسور و پر رو بود، و بر خلاف او شروین سر به زیر و خجالتی. اما این باعث نمی شد که شروین عشق و علاقه خود را پنهان کند و آن را بر زبان نیاورد. هنگامی که دختر جوان تنها می شد و با خود فکر می کرد، نمی توانست هیچ کدام
• از آنها را بر دیگری ترجیح دهد.هر دو تحصیل کرده و مهندس بودند و از شرایط اجتماعی خوبی برخوردار بودند.با این تفاوت که پدر مهرداد ثروت بیشتری داشت و از نظر مالی در سطح بالاتری قرار داشتند که آن هم برای گیتی هیچ اهمیتی نداشت.اما چون همیشه از دهان پدر و مادرش شنیده بود که پسرهای فامیل همگی مثل برادرهای او هستند،آن چنان عمیقا و از ته دل راجع آنها فکر نمی کرد و همان قدر که خود را مورد توجه می دید،غرور دخترانه اش ارضا می شد و لبخند شیرینی بر لبهایش نقش می بست.
غیر از مهرداد و شروین،گیتی خواستاران دیگری داشت که هر کدام دارای امتیازات زیادی بودند.با وجود این،چون تصمیم قطعی برای ازدواج نداشت،به طور جدی راجع به هیچ یک از آنها فکر نمی کرد.و هنگامی که به دانشگاه راه یافت آن قدر از محیط جدیدش به شور و شعف آمده بود که به کلی فکر ازدواج و تشکیل خانواده را از سرش بیرون کرد.
گیتی در دانشگاه روانشناسی می خواند و از اینکه در رشته ی مورد علاقه اش قبول شده بود شاد و سرحال به نظر می رسید،گویی به اوج آرزوها وآمالش رسیده است.از همان روزهای اول ورودش به دانشگاه،مورد توجه همه قرار گرفت.طرز لباس پوشیدن و رفتارش نشان می داد که در خانواده متشخص و مرفه ای بزرگ شده است.غیر از آن،گیتی متانت و وقار خاصی داشت که کاملا چشمگیر و در خور ستایش بود.پس از گذشت چند ماه،آن قدر در دروس دانشگاهی اش غرق شد و از مطالعه آنها لذت می برد که به طور کلی تمام هوش و حواسش صرف درس و مطالعه شد و حتی تصمیم گرفت که بعد از گرفتن لیسانس به تحصیلش ادامه دهد و تا گرفتن دکترا پیش برود.
فرهاد با غرور به فعالیت های دخترش نگاه می کرد و از پیشرفت او مغرور و مفتخر بود.با وجود داشتن سه فرزند دیگر، عشق و علاقه خاصی به گیتی داشت و او را تا حد پرستش دوست داشت و ستایشش می کرد.
گیتی سال اول دانشگاه را با موفقیت به پایان رساند و به سال دوم راه یافت.در آن سال،برادر کوچکش کامران-سومین پسر خانواده-هم به ایران آمد و ازدواج کرد و همراه همسرش دوباره راهی خارج شد.
romangram.com | @romangram_com