#هلاک_و_هستی_پارت_7


عروسی منظر، مجلل ترین و پر خرج ترین عروسی فامیل بود. از لباس او گرفته تا جواهراتش و غیره و غیره گران قیمت و زیبا بودند. هر چند شرایط دکتر فروتن برای عروسی دخترش سنگین و غیر قابل اجرا نبود، اما فرهاد همه آنها را بر دیده منت گذاشت و پذیرفت و حتی بیش از آنچه که مقرر شده بود، انجام داد.

بدون شک، منظر یکی از خوشبخت ترین عروسهایی بود که قدم به خانه بخت می گذاشت. برای ماه عسل به اروپا رفتند و بعد از دوماه به خانه شان برگشتند. روزهای شیرین زندگی آنها سالها و سالها ادامه یافت و منظر جز عشق و محبت و مهر و دوستی از شوهرش چیز دیگری مشاهده نکرد. آنها دارای چهار فرزند شدند که گیتی آخرین فرزند و تنها دخترشان بود. فرهاد به دخترش عشق می ورزید و علاقه عجیبی به او داشت.

گیتی چشمهای روشن و گیسوان تابدار مادرش را به ارث برده بود و زیبایی چشمگیری داشت. گیتی هم مانند مادرش سوارکار ماهری بود و دو اسب بسیار چابک و زیبا که هدیۀ پدرش به او بود، اسبهای مخصوص و منحصر به فردی بودند که به نوبت دختر جوان را همراهی می کردند. بعد از مرگ پدر فرهاد، برادرها و خواهرها تصمیم گرفتند دست به تقسیم زمینهای پدرشان نزنند و همگی با هم مثل زمانهای دور در آن ویلای بزرگ و قدیمی جمع شوند و از گسترۀ بی پایان جنگلهای آن بهره جویند.

فرهاد اولین فرزند خانواده بود و بعد از او دو برادر و دو خواهر دیگر بر جمع خانوادگی شان افزوده شد. صمیمیت و انسجام حیرت آوری بین خواهر و برادرها وجود داشت که باعث می شد موجب تعجب و چه بسا حسرت دیگران قرار گیرند.

هنگامی که فرهاد با منظر ازدواج می کرد، دو خواهرش که بلافاصله بعد از او به دنیا آمده بودند شوهر کرده و به خانه بخت رفته بودند، اما دو برادر کوچک ترش هنوز مشغول تحصیل بودند. بزرگمهرها خانوادۀ بزرگی بودند که در هر سوی مازندران فامیل و قوم و خویشهایشان پراکنده بود. بنابراین در شب عروسی که در خانه پدر فرهاد برگزار شد تعداد مدعوین بسیار زیاد بودند که بیشتر آنها فامیل و دوستان بزرگمهر را شامل می شد.

ورود منظر به خانواده بزرگمهر با مهر و احترام خاصی همراه بود. خانم و آقای بزرگمهر از داشتن عروسی که از هر جهت لایق و برازندۀ پسرشان بود خدا را شاکر بودند و آنچه در توان داشتند برای خوشامد او به کار بردند. خواهرهای فرهاد، که ماه منیر و ماهرو نام داشتند، با محبت و خلوص نیت با منظر رفتار می کردند و او را مانند خواهری کوچک دوست می داشتند و مراقبش بودند.

یک سال بعد از ازدواجشان، اولین پسرشان به دنیا آمد. هرچه می گذشت، بر رونق و سبزی زندگی شان افزوده می شد. فرهاد در زندگی اش چیزی کم نداشت و مانند پروانه دور همسرش می گشت و به قول معروف اجازه نمی داد آب در دل منظر تکان بخورد. سه پسرش با فاصله های دو یا سه سال پشت هم به دنیا آمدند.


romangram.com | @romangram_com