#هلاک_و_هستی_پارت_62
• بیشتر از یک سال از ازدواج گیتی میگذشت که متوجه شد مادر شده است.پونه هنوز ازدواج نکرده بود و بعد از گذشت یک سال همچنان ملاقاتش را با شروین به یاد داشت و آن را به کسی ، حتی به گیتی هم ابراز نکرده بود.با وجود این بیشتر اوقات خود را با گیتی می گذراند مثل سابق با او درددل می کرد ، می گفت و می خندید.در تمام گردهمایی ها و مهمانیهای خانه گیتی شرکت داشت و روزبه او را مانند خواهرش دوست می داشت و از حضور او خوشحال بود.در هر مجلسی به هر مناسبتی ، گیتی پونه را معرفی می کرد و دوست داشت که او هم از تنهایی بیرون آید و همسر خوبی نصیبش شود.خودش گله ای از زندگی اش نداشت.گهگاهی بر سر موضوعاتی با روزبه حرفش می شد ، اما باز آشتی می کردند و با یکدیگر مهربان می شدند.
گیتی با شوهرش در خانه ای که پدرش برای آنها خریده بود زندگی میکردند. و آپارتمان روزبه خالی و بی سکنه مانده بود.تنها موضوعی که گیتی را می رنجاند و آزار می داد و همچنین فرهاد و منظر را همخ ناراحت می کرد ، این بود که روزبه به طور جدی دنبال کاری را نمی گرفت. صبجها را تا نزدیک ظهر می خوابید و به هیچ وجه دوست نداشت تن به مأموریت ها و یا کارهای سخت بدهد.اوایل که به ایران آمده بود با دو نفر از صمیمی ترین دوستانش شرکتی تأسیس کرده بود ، با وجود این به خاطر تنبلی و سهل انگاری ، آنها از کارکردن سر باز زدند و ترکش کردند.
بعد از آن ، در یکی دو شرکت دیگر استخدام شد که آنجا هم نتوانست دوام بیاورد ، سرانجام نگامی که می خواست با گیتی ازدواج کند ، در یک شرکت خصوصی استخدام شد و مدیریت آنجا را به عهده گرفت.هر چند شروع کارش ساعت نه صبح بود ، اما روزی نبود که روزبه زودتر از ده خانه را ترک کند.
درآمدش بد نبود ، اما به طور مسلم کفاف خرج خانه و هزینه های بی شمور گیتی را نمی داد.در واقع ، پول و درآمد فرهاد بود که در خانه روزبه خرج می شد تا گیتی بتواند با راحتی و دست و دلبازی زندگی کند.
romangram.com | @romangram_com