#هلاک_و_هستی_پارت_48

آسیه با کج خلقی پاسخ داد: " به من چه، تازگی انقدر بی خیال شده که تمام نمازهای صبحش قضا می شه! "

سعید از تخت پایین آمد و گفت: " باید بیدارش کنیم وگرنه دلخور می شه! "

به آرامی دستی به شانه تراب زد و گفت: " باباجون بیدار شو، وقت نمازه! "

و چون هیچ واکنشی از او مشاهده نکرد، با نگرانی دستی به گونه و صورتش زد و ادامه داد: " بابا! باباجون! "

چهره تراب آرام و سرد بود. تراب ساعتی پیش از خواب عمیق و راحتی که داشت برای همیشه با زندگی بدرود گفته بود. سعید نمی خواست باور کند که پدرش را به همین سادگی از دست داده است. دستپاچه شد و با درماندگی نگاهی به مادرش کرد و گفت: " جواب نمی ده! چش شده؟ نکنه ... "

آسیه با دست به گونه اش زد و خود را به شوهرش رساند و چون او را سرد و بی حرکت برجا دید این بار با دو دست بر سرش کوفت و شروع به گریه و ضجه کرد. سعید نمی دانست چه کند. او هم گریه اش گرفته بود و با ناباوری پدرش را نگاه می کرد. بی اختیار در کوپه را باز کرد و به بیرون رفت. براثر گریه و فریاد آنها مأمور قطار و چندین مسافر دیگر خود را به آنها رساندند. چند نفر دیگر آمدند و تراب را دیدند و فهمیدند که هیچ امیدی برای او نیست و ساعت ها پیش برای همیشه قلبش از تپش افتاده است.

چاره ای نبود مأموران قطار گفتند که تا دو ساعت دیگر که به مشهد می رسند باید صبر کنند و جنازه را در ایستگاه قطار به سردخانه منتقل کنند. وقتی قطار دوباره به راه افتاد، سعید و آسیه گوشه ای نشسته بودندو با چشمان حیران و گریان به پارچه سفیدی که روی تراب کشیده بود، نگاه می کردند. سعید نمی دانست وقتی که به مقصد رسیدند چه کند و به چه کسی متوسل شود. قسمت تراب این بود که در زادگاهش دفن شود. آسیه که با هزار دلخوشی برای عروسی پسرش بار سفر بسته بود، اکنون با از دست دادن شوهرش، آن چنان خود را باخته بود که تمام وجودش به لرزه افتاده بود. سعید او را در آغوش می گرفت و دلداری می داد، اما وضع خودش هم چندان تعریفی نداشت.

بالاخره به مقصد رسیدند. یکی از مسافران به کمک آمد و به سعید گفت اولین کاری که باید بکند این است که یک آمبولانس خبر کند و جنازه را به پزشکی قانونی ببرند، از آنجا به بعد دیگر می تواند او را به قبرستان ببرد و بعد از انجام تشریفات قانونی او را دفن کنند. سعید حیران و سرگردان به دنبال او از قطار پیاده شد و مرد مسافر با عجله خود را به تلفن عمومی رساند و بعد از ساعتی با کمک مأموران قطار جسد تراب را به آمبولانس منتقل و به سوی پزشک قانونی حرکت کردند.

romangram.com | @romangram_com