#هلاک_و_هستی_پارت_43
ماهرو حرفی نزد. می دانست از زمانی که گیتی ازدواج کرده، پونه حال خوشی ندارد. می دانست که پونه همیشه حسود و منتقد گیتی بوده و با وجود دوستی صمیمی و قدیمی که با یکدیگر دارند، باز هم در هر حال از او انتقاد می کند و از کارهایش ایراد می گیرد. اما از احساسی که دخترش به شروین داشت بی خبر بود و هرگز در باورش نمی گنجید که پونه آن قدر ساده دل و نادان باشد که عاشق شروین شود و فکر کند می تواند او را برای پذیرفتن عشقی جدید و نابهنگام نرم و راضی کند.
• در هر حال، شروین رفت و پونه را با دیدگان اشک آلود و دل شکسته و محروم رها کرد و تنها گذاشت. اما پونه تا سالها بعد هنوز منتظر او بود و کورسویی از امید در دلش شعله می کشید و تن عاشق و حساسش را می لرزاند.
فصل4 :
آسیه خانم با خوشحالی گوشی تلفن را سر جایش گذاشت و به فکر فرو رفت. فکر ازدواج سعید و برپا کردن مراسم عروسی پسرش ، او را به وجد آورده بود. با دختر کوچکش حمیده صحبت و درددل کرده بود و سرانجام به این نتیجه رسیده بودند که باید هر چه زودتر سعید را وادار به ازدواج کنند.
romangram.com | @romangram_com