#هکر_قلب_پارت_97
لعنت به تو شهاب...نه بهتره بگم لعنت به این قلب مزخرف من که یه ادم مزخرف تر رو توی خودش جا داده....
قلبم لرزید...حس گ*ن*ا*ه وجودم رو گرفت...انگار یه قدرتی بهم اجازه نمیداد به شهاب توهین کنم....
اوف خدایا...
دارم از فکر به اون دیوونه میشم...
باید میرفتم دانشگاه...امروز آخرین جلسه بود و بعد از اون یک هفته فرجه داشتیم برای امتحانات پایان ترم....
سهیل هر شب بهم اس ام اس عاشقانه میداد و با اینکارش کمی ذهنم رو از فکر شهاب منحرف میکرد...
کاشکی میتونستم زودتر بفهمم ساحل کیه....دوباره یاد حرف سروناز افتادم...ب.و.س.ه.....
چرا اینکه شهاب کسی دیگه رو ب.و.س.ی.د.ه باشه برام مهمه؟چرا واقعیت رو قبول نمیکنی هلیا؟چرا میخوای قوانین رو نقض کنی؟
از اول قرارتون چی بود؟
یه نامزدیه مصلحتی...
شما حتی هم خونه هم نبودین..پس چرا دلتو باختی؟!!!
تو این راه میخوای به کجا برسی هلیا؟
شهاب یک فرد عادی نیست...اون مغروره...خود ساخته اس...اگه بری سمتش میشکنتت...خوردت میکنه...
شهاب..شهاب...شهاب...ای تو روحم...آخه چیشد که دلت هوایی شد؟
با کدوم نگاه بی احساسش قلبتو لرزوند...
سرم رو بین دستام گرفتم...و موهام رو با قدرت کشیدم...نه اونطری که کنده بشه...
فقط میخواستم از هجوم افکار جلوگیری کنم...
هلیا منطقی باشه...عشق شهاب غرور چندین ساله ات رو میشکنه....
تو که اینو نمیخوای؟میخوای؟
با عصبانیت از جام بلند شدم و رفتم سمت آینه...به تصویر خودم زل زدم...
به چشمام که وحشی شده بود...خمار هم بود..معصومیت هم داشت...غمگین بود...شاد بود...دو دل بود...سر درگم بود...
این چشما نشونه ی چیه هلیا؟
مردمک چشمم لرزید...باید باور میکردم...باید باور میکردم که عاشق شدم...که دلمو باختم...که زدم زیر همه ی قوانین و قلبم داره ساز جدیدی برای زندگیم میزنه....
romangram.com | @romangram_com