#هکر_قلب_پارت_56
***
مانتوی تابستونیه نازکی رو از توی کمد به همراه شلوار لی در آوردم....کیف اسپرتی رو هم گرفتم...بعد از اینکه رژ زدم از خونه اومدم بیرون...هما خواب بود...بیدارش نکردم...وقتی بیدار بشه ببینه نیستم حتما خودش زنگ میزنه.آدرس خونه رو برای سهیل اس ام اس کرده بودم...حوصله نداشتم جای دیگه ای قرار بزاریم...وقتی در پارکینگ رو باز کردم ماشینش رو دیدم...لبخندی زدم و بعد از بستن در به سمت ماشینش رفتم..سریع از ماشین پیاده شد و در رو برام باز کرد.و گفت:سلام
خدا بگم چیکارش نکنه...توی دلم برای اینکارش خندیدم...در حالیکه جواب سلامش رو میدادم سوار ماشین شدم.خودش هم رفت سمت راننده و سوار شد.ماشین رو روشن کرد و گفت:چطوری؟
_خوبم...ولی فکر کنم تو بهتری...
نگاهم کرد..خندید و گفت:آره خیلی...
احساسم بهم میگفت پسر صاف و ساده ایه...حرکت کردیم.دوباره خودش شروع به حرف زدن کرد:
_آهنگ چی گوش میدی؟
_برام فرقی نداره...خودت هرچی دوست داری بزار
موسیقیه ملایمی گذاشت و گفت:
_همیشه موسیقی گوش میدم...هیچوقت آهنگی رو که یه خواننده روش خونده باشه گوش نمیدم.
متعجب گفتم:چــــرا؟
_تا به حال متنی رو پیدا نکردم که حرف دل خودم باشه..برای همین موسیقی های خالی رو گوش میدم تا راحت تر بتونم شرایط زندگیم رو درک کنم.
از حرفاش سر در نیاوردم..بیخیال بیرون رو نگاه کردم.نمیزاشت بینمون سکوت باشه:
_دوست داری کجا بریم؟
نگاهی بهش انداختم...یکم فکر کردم و بیتفاوت گفتم:کافی شاپ فکر میکنم خوب باشه...
یکم بی میل بود ولی بعد از چند لحظه گفت:پیشنهاد خوبیه.
_خودت دوست داشتی کجا بریم؟
_من ترجیح میدادم پارک یا یه همچین جایی با هم باشیم...
با خنده نگاهش کردم...برگشت سمتم و وقتی خندم رو دید گفت:واسه چی میخندی؟
_هیچی...شخصیت جالبی داری.
لبخند محجوبی زد ولی دیگه چیزی نگفت...کنار یه کافی شاپ خیلی شیک نگه داشت..با هم پیاده شدیم و کنار هم قدم زنان به سمت کافی شاپ رفتیم...
بعد از اینکه سفارشامون رو دادیم با دقت بهش نگاه کردم...اول اون هم بهم خیره شد ولی بعد از چند ثانیه کم آورد و گفت:چرا اینطوری نگاه میکنی؟
موشکافانه گفتم:دوست دارم با هم رک باشیم.
romangram.com | @romangram_com