#هکر_قلب_پارت_21

_اوهوم.
اومد توی آشپزخونه و یه دونه زد روی کمرم و گفت:
_صبح بخیر.
از توی یخچال بطری آبی رو برداشتم و گفتم:صبح بخیر آبجی گلم.خوب خوابیدی؟
_آره.ولی خب عادت نداشتم.
چپ چپ نگاهش کردم و گفتم:حالا خوبه 22 سال از عمرتو همین جا بودی.
پشت میز نشست و گفت:تا کی دانشگاهی؟
بعد از اینکه آب رو ریختم توی لیوان و خوردم گفتم:تا ساعت 5 کلاس دارم.حدودا 6 خونم.تو امروز میخوای چیکار کنی؟
_احتمالا یه سر میرم خونه ی عمه شون.
_به عمه و سها سلام برسون.
از آشپز خونه خارج شدم و گفتم:من رفتم خدا حافظ
_خداحافظ.
یواشکی یه دید به آشپزخونه انداختم.هنوز نشسته بود.به آرومی در اتاقش رو باز کردم و رفتم سمت میزآرایشش و ادکولون محبوبش رو که خدا تومن پولش
رو داده بود و جز درمواقع مهم استفاده نمیکرد روی خودم خالی کردم.و بعد از اینکه نیش باز شده ام رو توی آینه دیدم از اتاق خارج شدم.بوی معرکه ای داشت.سریع از خونه بیرون رفتم.هی به بابا میگفتم برو ببین چرا ماشین درست نشده ولی اصلا گوش نمیداد.دو روزی بود که پراید عزیزم سرفه میکرد.برای همین سپرده بودیمش به تامیر گاه.آخرشم باید خودم میرفتم دنبالش..سوار تاکسی شده بودم که گوشیم زنگ خورد.هما بود.خیلی ملوس گفتم:
_جانم عزیزم؟
ولی مثل اینکه اون اصلا ملوس نبود.چون انفجاری ترکوند:
_جانم و کوفت.جانم و زهر مـــــــار.مگه نگفتم به این ادکولون من دست نزن.آخه بی انصاف حداقل یه بار میزدی.چرا روی خودت خالیش کردی.
همینطوری غر میزد من هم خندم گرفته بود.برای اینکه بیشتر حرصشو در بیارم دوباره با عشوه گفتم:
_باشه عزیزم.پس میبینمت.
و بدون اینکه منتظر جواب دادنش باشم قطع کردم.گوشی رو گذاشتم توی کیفم و خندم تا دانشگاه از روی صورتم نرفت.لذتی که توی استفاده کردن وسایل آبجیم هست توی داشتن 10 تا پاساژ لباس و مانتو عطر فقط برای استفاده ی خودم نیست.
جلوی دانشگاه از تاکسی پیاده شدم.ورودی خواهران و برادران جدا بود و این به نظر من مزخرف ترین قانون توی دانشگاه بود.جلوی در خانمه همچین از سر تا پام رو بر انداز کرد که حس کردم با کلی آرایش و بدون لباس دارم از کنارش میگذرم.خدا رو شکر بهانه ای نتونست جور کنه که کارت دانشجوییم رو بگیره.15 دقیقه ی دیگه کلاس شروع میشد.به آرامی به سمت کلاسمون حرکت کردم.قبل از ورود به کلاس آرمان امیری جلوم در اومد.یه پسر امروزی و خوش هیکل.عاشق پژوی آلباوییش بودم.یعنی انقدر که من از پژوی این خوشم میومد از خودش خوشم نمیومد.
_سلام خواهر طراوت.
_سلام برادر امیری.

romangram.com | @romangram_com