#هکر_قلب_پارت_101

_بله؟
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
_سلام خوبی؟
_خوبم....تو خوبی؟
_ممنون.کجایی؟
دیدم سکوت کرد..فهمیدم سوال خیلی بیجایی کردم.. ولی کمی بعد به آرومی گفت:
_شرکتم...چیزی شده؟
بدون صغری کبری چیدن گفتم:با سهیل قرار گذاشتم...
صداش عصبانی شد و کمی ولومش بالا رفت:یعنی چی که با سهیل قرار گذاشتی؟
ترسیدم..ولی خودمو نباختم معلوم نبود دلش از کجا پر بود که میخواست سر من خالی کنه.
_چرا صداتو میبری بالا..دوست داشتم باهاش قرار بزارم...
صدای نفس های عصبیش رو شنیدم..غرید:
_تو غل.....بیجا کردی..
فهمیدم که حرفش رو خورد...اگه میگفت غلط کردی که فحش ناموسی بهش میدادم...
_بیجا خودت کردی...اصلا تو چیکار داری!!
حس کردم که میخواد خونسرد باشه...ولی باز هم با صدای عصبانی ای گفت:اخه دختره خیره سر.تو چرا اصلا به حرف من گوش نمیدی.
منم صدامو بردم بالا و گفتم:مواظب حرف زدنت باش..فکر کردی داری با کی اینطوری حرف میزنی؟حق نداری سر من داد بزنی.
معلوم بود تحریکش کردم که داد زد:حق دارم...چون داری خودسرانه کار میکنی.
_هیچ حقی نداری.من زیر دست تو نیستم.اینو یادت باشه...
حس کردم دندوناش رو از روی عصبانیت بهم فشار داد و در همون حال گفت:
_زیر دستم نیستی ولی زن منی...هرجور بخوام باهات حرف میزنم پس اینو تو گوشت فرو کن..
قلبم به تپش افتاد...نبض گردنم دیوانه وار کوبید...ولی با این حال عصبانی
هم شدم..به نسبت با صدای آروم تری گفتم:

romangram.com | @romangram_com