#گوتن_پارت_93
من بر عکس اون ساکت نشسته بودم و به جای این که انرژیم رو برای کاری که ازش بدم میاد یعنی جیغ زدن هدر بدم؛ تک تک صحنه ها یی که از جلوم رد می شدن وحال خوشی که بهم دست می داد رو تو ذهنم ثبت می کردم.
آرشان هر از گاهی متعجب بر می گشت سمتم و به صورت خندون اما ساکت و پر از شیطنت من نگاه می کرد؛ انگار انتظار داشت جیغ بزنم.
ولی من دلم نمی خواست جیغ بزنم و صحنه های قشنگی که با سرعت خلق می شدن رو از دست بدم.
باز سرعت ترن کم شد و چند لحظه بعد اوج گرفت. دستای قفل شده ام رو از دور میله ی آهنی باز کردم سعی کردم یه عکس العملی چیزی نشون بدم.
احساس می کردم آدرنالین خونم آمپر ترکونده؛ باید یه جوری خودم رو تخلیه می کردم. یاد روناک افتادم. صدام رو گرفتم رو سرم و شروع کردم به داد زدن.
اما مثل روناک جیغ نمی زدم. در واقع من از جیغ فقط در مواقع اضطراری و اونم به مقدار محدود استفاده می کردم.
آرشان که قبل از این هر از گاهی برای نشون دادن هیجانش سرو صدا در میاورد حالا باهام همراه شده بود و داد می زد. باد خنکی به شدت به صورتم می خورد و هیجانم بیشتر می شد.
وقتی ترن داشت می رفت پایین و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد به زمین. آرشان دستام رو به زور گرفت و دور میله چفت کرد و برای این که صداش رو بشنوم عربده کشید که:
- الان می افتی شتک می شی اینجا رو محکم بگیر. دِهِع !
بالاخره ترن رسید پایین و وایستاد.
از ترن که پیاده شدیم مثل بچه ها بهونه گرفتم که بازم می خوام سوار شم.
آرشان هم کلافه شده بود از دستم. انگار به اجبار اومده بود باهام.
romangram.com | @romangram_com