#گوتن_پارت_9

یه خنده ی مثلا جذاب کرد که بیشتر حرص در بیار بود و گفت:

- غرض از مزاحمت وفلان، اینکه من خیلی وقته تنهام!

وقیافشو آویزون کرد. این از اون حرف ها بود! می خواستم بهش بگم برادر من الان قرن بیست و یکیم! حرف های جدید تر و خلاقانه تری برای مخ زدن وارد بازار شده! اما به جاش لا اله الا الله ای گفتم و سر چرخوندم. زیر لب غریدم:

- بانانِ؟

یرش رو خاروند.

- چی؟

- یعنی به من چه!

آهان کش داری گفت.

- خب دیدم توئم تنهایی. گفتم دست تقدیر منو پرتاب کرده اینجا دیگه به دست مهربان تقدیر نه نگیم.

طوری نگاهش کردم که دقیقا مثل نگاه استاد توی کلاس بود.

سریع گفت: منحرف نباش! مثلا فکر کن منم دخترم و می خوام باهات دوست شم.

تو ذهنم با روسری و مانتو تصورش کردم. دست خودم نبود. ناخودآگاه تخیلاتم خیلی قوی بود. سریعا دست به کار می شد.


romangram.com | @romangram_com