#گوتن_پارت_10
با اون ته ریش و سیبیلاش! از خنده سرخ شده بودم ولی جلو خودمو گرفتم که نگه یارو تو سرش گچه الکی می خنده.
- زهر مار به چی می خندی؟
همین جمله کافی بود واسه ترکیدنم که البته بازم گشت ارشاد درونم دهنمو که مثل اسب آبی باز بود با یه ترفند بست و یه بخند ملیح جاشو گرفت.
بازم همون نگاه سطل لازمو بهش انداختم
گفت:
- خواهش میکنم دیگه! قول می دم بچه خوبی باشم!
انگار دانشگاه به جز دانشگاه بودن قابلیت های دیگه ای هم داره! مثلا سالن مد، سالن نمایش طنز! سالن همایش جهت همسریابی!
خیره نگاهش کردم که یهو یه چشمک زد و رفت. بی تفاوت شونه هامو بالا انداختم و وارد کلاس شدم.
به! همون پسره که با نفرت نگاهم می کرد نشسته بود سرجای من. پس بگو بخاطر همین اون طوری نگاهم می کرد! نتونسته بود قیض ببره.
می خواستم بگم من که دیر تر از تو اومدم خودت اونجا نشستی! طلبکارم هستی؟
اما کاش اونروز می تونستم نفرت چشماش و بخونم. شاید اون موقع انتقالی دانشگام رو میگرفتم. یا کلا بیخیال دانشگاه می شدم که الان توی این وضعیت نباشم.
چند تا کلاس بعدی هم که تموم شد سوار ماشین شدم. داشتم تو یکی از بزرگراه ها رانندگی می کردم که حس کردم یه ماشین مشکی داره پشت سرم میاد و تعقیبم می کنه.
romangram.com | @romangram_com