#گوتن_پارت_88
یه پیرهن سورمه ای ساده که تمام دل و روده اشو به نمایش می ذاشت، پوشیده بود. کرم از خود درخته دیگه! از عمد یه لباسی می پوشه که به قول روناک سیس پکاشم معلوم شه!
استیناش تا ارنج با بند چرم جمع شده بودن و یه شلوار لی یکم تیره تر از لباسش پوشیده بود.
دست به سـ*ـینه که جلوم وایستاد عضله ها و رگ های برجسته شده ی دستش معلوم شد.
یه دستبند جرم دور مچ دست راستش و دور دست دیگه اش ساعت گرون قیمت و مارک دارش خودنمایی می کرد.
موهاش همون طوری بهم ریخته از وقتی که از خواب پا شده بود مونده بود .
تو دلم گفتم ملت هپلی شونم جذابه! حالا اگه من از خواب بیدار می شدم شبیه این آمازونی های جنگلی می شدم که تو جنگل زندگی می کنن و به عبارتی انسان های اولیه.
البته از نظر مرتبی موها میگم آ!
اما انگار از قصد این کارو می کرد. دلیلشو نمی دونستم چرا، برای چیشو نمی دونستم اما...
همیشه ته نگاهتش خشک و جدیش یه چیزی بود. یه راز بزرگ که نمی شد ازش سر در آورد. یه صندوق بزرگ که کلیدشو نمی شد پیدا کرد.
نمی دونم این میل چنگ زدن به موهاش خاک بر سر چجوری اومد تو ذهنم! دلم می خواست دستم رو ببرم تو موهاش هی بهمشون بریزم. مثل وقتایی که آدم یه پس کله ی صاف رو می بینه و دلش می خواد یه پس گردنی محکم بزنه!
مثل خوره افتاده بود تو وجودم؛ انگار نه انگار چند دقیقه پیش چه اتفاقی افتاده بود و چشم دیدنشو نداشتم!
- افتخار می دی بلند شی یا نه؟ حالا بعدا واسه خوردن من وقت داری.
romangram.com | @romangram_com