#گوتن_پارت_85
قبل از این که روناک پیاده بشه چشمکی بهم زد:
- یکی دو ساعت دیگه با آراد میایم.
چشمای گرد شده ام رو که دید کارت تو دستش رو بهم نشون داد. روی همون کارت که مال صاحب رستوران بود اسم مدیریت معلوم بود.
پس اراد همین صاحب رستوران بود.
نیروان متعجب بود از رفتن یهویی روناک. هنوز نفهمیده بود قضیه چیه. چون روناک با صدای اروم بهم گفته بود چی شده.
قضیه رو که براش تعریف کردم بی صدا خندید و سری تکون داد. همه ی واکنش ها و حرکاتش عجیب بودن! هرچی دیوونه است میاد سمت ما، خدایا شکرت!
برای گذروندن این دو ساعت نیروان پیشنهاد داد که بریم سینما. ولی از جایی که من حوصله نداشتم و خوابم میومد چون تا دیر وقت بیدار بودم بهش گفتم که بریم خونه. این طوری خیلی معذب بودم، انگار همش باید بهش دستکر می دادم یا می گفتم که چی کار کنه در صورتیکه همیشه از بچگی عادت داشتم همه کارمو خودم بکنم. این ماجرا یه جاییش لنگ می زد. هر جور شده باید از کار آرشان سر در میوردم.
همین که به در اتاق رسیدم خواب اومد سراغم، رو تختم که دراز کشیدم خواب من رو با خودش برد.
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم.
شماره ی روناک روی صفحه ی گوشی که داشت خاموش و روشن می شد خودنمایی می کرد.
از جام پریدم و ساعت رو نگاه کردم. اوه اوه دو و نیم ساعت از قرار گذشته بود.
در عرض دو دقیقه حاضر شدم و از اتاق اومدم بیرون. پای غرغر روناک که در میون باشه، نا خودآگاه سرعت آدم افرایش پیدا می کنه.
romangram.com | @romangram_com