#گوتن_پارت_84
البته این تعریفایی بود که روناک بعدا بهم گفت و ناگفته نماند که حسابی هم ازش خوشش اومده بود.
دل که نیست! کاروان سراست! خدا رحم کرد این پسر نشد.
پسره که خودشم از نگاه های روناک یه چیزایی متوجه شده بود یه کارت کوچیک از کت مشکی لی اش در اورد و گرفت سمت روناک:
- البته این هم شعبه ی دیگه امونه. معلومه که شما بین دوستاتون از غذاهای اینجا خوشتون اومده؛ خوشحال می شم اگه سری بزنین و اونجا رو هم امتحان کنین.
بله! شیوه ی جدید مخ زنی! اینم روشیه به هر حال!
هنوز حرفش تموم نشده بود که روناک چنگ زد به کارت و از دست مردِ کشید بیرون.
لبخند مثلا خجولی هم زد و ازش زیر لب تشکر ارومی کرد.
یه جوری صداش رو نازک و مظلوم کرده بود که هیچ کس باورش نمی شد این همون روناک شر و شیطون خودمونه! یه دو دقیقه زودتر میومد و روناکو میدید که بلانسبت گاو داشت غذا می خورد، حتما نیومده بر می گشت.
صاحب رستوران به نشونه ی تعظیم یکم خم شد و رفت.
به دنبالش نیروان بلندمون کرد و از رستوران اومدیم بیرون. نمی دونم روناک وقتی سوار ماشین شده بودیم به همون یارو چی پیامک زده بود و با هم دیگه چه حرفایی رد و بدل کرده بودن که گفت:
- آقای نیروان یه گوشه نگه دارین من پیاده می شم.
چپ چپ نگاهش کردم . نیروان ماشین رو گوشه ی خیابون نگه داشت.
romangram.com | @romangram_com