#گوتن_پارت_76

جوابش رو ندادم و از لجم بیشتر صداشو در آوردم. من حواسم به چند نفر کناری و جلوییم بود و زیر چشمی نگاهشون می کردم اما روناک محو بازی بازیگر روی صحنه شده بود و همراه جمعیت هر از گاهی می خندید.

و وقتایی که جمعیت ساکت می شد فقط صدای بازیگر و خش خش چیپس من بود که میومد.

خود بازیگر هم انگار یکم کلافه شده بود و حس کرده بود صدا میاد که هر از گاهی نگاهش رو تو سالن می چرخوند و چیزی دست گیرش نمی شد.

جالب این بود که همه می خندیدن و فقط من بودم که بدون عکس العمل فقط از خودم الودگی صوتی ایجاد می کردم.

غرق فکر شدم و کلا اجبازی یادم رفت اما نا خوداگاه بیشتر به جلد چیپس فشار می اوردم و جای تموم نامردایی که در حقم شده بود و جای تموم زورگوییا و سکوت کردنام، تلافی اش رو سر چیپس بد بخت خالی می کردم.

اما این بار واقعا از روی شیطنت یا لجبازی نبود، انقد غرق فکر بودم که خودم متوجه صدای زیادش نشده بودم.

پسری که کنارم نشسته بود آمپر ترکونده بود دیگه، با لحن بد و عصبانی ای خم شد سمتم و عصبانی از بین دندونای کلید شده اش گفت:

- می شه صدای اون بی صاحابو در نیاری انقد؟
دوست کناریش گفت:

- بهش بگو البته اگه نمی تونه مشکلی نی ما خودمون ساکتش می کنیم!

با چشمایی به خون نشسته و صورتایی کبود از عصبانیت نگام می کردن .

خیره بهشون نگاه می کردم. همون طور که خیره خیره زل زده بودم بهشون خلال چیپس ای که تو دستم بود رو بردم سمت دهنم و ریلکس جوییدمش. انگار دارم فیلم سینمایی خشم و عصبانیت نگاه می کنم.

بعد خیلی خونسرد و ریلکس جلد چیپس ام که تموم شده بود رو مچاله کردم و گذاشتم توی پلاستیک. دیگه به وضوح داشتن منفجر می شدن. اون لحظه قیافه ماها دیدنی بود.

romangram.com | @romangram_com