#گوتن_پارت_77


من بیشتر از این که بترسم از قیافه هاشون خنده ام گرفته بود.

من که انگار تو فکر این بودم که دق و دلی کار صبح آرشان رو سر یکی خالی کنم مشغول فکر کردن شدم که چجوری لجشون رو در بیارم.

روناک هم که انگار نه انگار! کلا با این سر و صداها نفهمیده بود این ور داره جنگ جهانی رخ می ده ‌ و خانوم با خیال راحت به دلقک بازیای بازیگرای رو صحنه می خندید.

انقد خیره نگاهش کردم که برگشت و بهم نگاه کرد. تازه متوجه نگاه های عصبانی اون چند نفر کنارم شد.

تکیه اش رو از صندلی اش گرفت و سمتم خم شد. طوری که هم من رو می تونست ببینه هم اونا رو.

با صدای نسبتا آرومی‌گفت:

- مشکلی پیش اومده آقایون؟

اونا هم زمان برگشتن سمت صدا تا ببینن صاحب صدا کیه و با طرز فجیعی دق و دلی نرسیدن زورشون به من رو سرش خالی کنن!

من عکس العمل اشون رو زیر نظر داشتم، اول حالتشون مثل این خروس های جنگی بود ولی بعد داشتن با دهن نیمه باز روناک رو نگاه می کردن.

حق داشتن با این تیپی که روناک زده این جوری برن تو حلقومش.

یکیشون که انگار هل شده بود با لکنت و سریع گفت :

- س‍...س‍ ... سلام ...خوبی؟ چه خبر؟

romangram.com | @romangram_com