#گوتن_پارت_75

یه لبخند گله گشاد تحویلم داد و در کسری از ثانیه پاپ کورن تو دستم رو قاپید و به سمت چپ صندلی اش خم شد تا من نتونم ازش پس بگیرم.

هوفی کشیدم و به پلاستیک چیپس ها نگاه کردم. می دونستم دیگه پاپ کورنم بر نمی گرده در نتیجه بیخیالش شدم.

یه چیپس بزرگ پیاز جعفری برداشتم و در مقابل چشم های روناک بازش کردم و از عمد با صدای بلند خرچ خروچی که راه انداخته بودم، مشغول خوردنش شدم.

روناک حالا خشک شده سرجاش همون جور که یه پاپ کورن گوشه لپش قلمبه شده بود، بی حرکت نگام می کرد‌.

یهو سمتم خم شد که منم مثل خودش سمت دیگه صندلیم چسبیدم و با شیطنت نگاش کردم. همزمان یه نفر روی صحنه اومد و نمایش شروع شد.

کل سالن ساکت شده بودن و فقط به صحنه که تو دوطرف پرده های قرمز داشت خیره شده بودن. این بین فقط صدای خش خش جلد چیپس من بود که سکوت رو می شکست .

نگاه ها ی سنگین پسر کناریم رو که از شانس من و روناک چند نفری و اکیپی کنار هم نشسته بودن رو رو خودم حس می کردم.

انقد نگاهشون سنگین و دریده بود که گفتم الان اگه نگاشون کنم میان لهم می کنن پس به بی محلی کفایت کردم و اصلا به روی خودم نیاوردم. به خش خش کردنم ادامه دادم.

تئاتر کم کم حالت طنز پیدا کرده بود و همه محو تماشا بودن.

صدای غر غر مثلا آروم پسر جلوییم رو شنیدم:

- دختره ی نکبت اینجا رو با رستوران اشتباه گرفته! یه کم شعور هم خوب چیزیه.

راست می گفت خب! تو یه جای عمومی، اونم وسط اجرای یه تئاتر که کلی براش زحمت کشیده بودن خیلی بیشعوری بود یه همچین کاری!خودم می دونستم ولی نانگار طبق یه قانون نا نوشته یه چیزی وجود داره توی دخترا که میدونن حق با طرفه اما خوششون میاد لجبازی کنن! اصلا دختر با همینشه که می شه دختر !


romangram.com | @romangram_com