#گوتن_پارت_74

- وای چقد عالی! مثل این رمان ها می شین شما دوتا، حتما آخرش عاشق هم می شین و جونتونم برای هم دیگه در می ره در صورتی که الان از هم متنفرین!

و یادم نمی ره که طوری با نگاه خشمگین و میر غضب نگاهش کرده بودم که دیگه پی اش رو نگرفته بود و یه بارم حتی به عنوان شوخی دیگه بحثش رو وسط نکشیده بود.

دو دقیقه به شروع تئاتر مونده بود. بلیط هایی که اینترنتی گرفته بودم رو از تو کیفم در اوردم و یکیش رو به روناک دادم.

خبیث و با چشمایی که از پیروزی برق می زد به نیروان نگاه کردم.

انگار بالاخره موفق شده بودم دکش کنم.

چون واسه ی اون بلیطی نگرفته بودم.خرسندانه لبخند گشادی تحویل نیروان

دادم و روناک رو دنبال خودم کشیدم تو سالن تئاتر.

صندلی هامون رو پیدا کردیم و بعد از این که برگه ی پرینت گرفته از بلیط هایی که تو اینترنت خریده بودم رو نشون مسئولش دادیم نشستیم.

روناک در حال تقلا کردن بود تا جلد چیپس تو دستش رو باز کنه و من با خیال راحت داشتم پاپ کورن ام رو می خوردم.

کلافه از ور رفتن با جلد چیپس بیخیالش شد و زل زد بهم.

معلومه که با این ناخون های بلند و مانیکور شده اش نمی تونه بازش کنه!

مخصوصا که رو ناخوناش خیلی حساسه.


romangram.com | @romangram_com