#گوتن_پارت_69

لا اقل بهتر از تو خونه موندن و پوسیدنه.

نیروان از تو آینه پرسشگر نگاهم کرد که منظورش رو فهمیدم و آدرس رو بهش دادم.

وسطای مسیر بودیم که یادم افتاد امروز یکی از کلاسام رو نرفتم. یعنی قرار بود چهار شنبه کلاس داشته باشیم افتاده بود دوشنبه که هیچ کلاسی نداشتم.

از بی حواسیم با کف دست ضربه ای به پیشونیم زدم. ساعت رو که نگاه کردم آخم بلند شد، حتی نیم ساعتی از شروع کلاس می گذشت. گوشی رو برداشتم از تو جیبم و شماره ی کامیار رو گرفتم:

- هوم؟

- کامی ...

صدای خش خشی تو گوشم پیچید و بلافاصله بعدش با سرعت جواب داد:

- نه اصلا امکان نداره فکرشم نکن!

- ای بابا بزار حرفم رو بزنم بعد. شاید یه چیز دیگه می خوام بگم!

- این جوری که تو هر بار میگی کامی خودم تا تهشو می رم.

- کامیار!

- زهر مار کامیار. اون دفعه که برات حاضری رد کردم و فهمیدن نیستی تا پای دفتر کشوندنم!


romangram.com | @romangram_com