#گوتن_پارت_65
- گوش وایستادن اصلا کار خوبی نیست نفس خانوم. احیانا اینو به شما یاد ندادن؟
بلافاصله گوشی رو با صدای تقی گذاشتم سرجاش و پریدم رو مبل. تلوزیون رو روشن کردم و صداش رو تا آخر زیاد کردم.
انقدر هل شده بودم که نمی دونستم باید چیکار کنم! دستامو با استرس تو هوا تکون می دادم و دور و برمو نگاه می کردم.
موبایلم رو میز بهم چشمک می زد.
همین که صدای کشیده شدن دستگیره در اومد برش داشتم و گذاشتم کنار گوشم. الکی مشغول حرف زدن شدم و وانمود کردم دارم با کسی حرف می زنم.
طوری روی مبل کش اومده بودم که انگار سه ساعت بود که همین جوری تو همین وضعیت اینجا نشسته بودم!
زیر چشمی حواسم بهش بود، آرشان لبخندی که ناخواسته روی لباش شکل گرفته بود رو قورت داد و لب پایینشو تو دهنش جمع کرد.
دست به سـ*ـینه مقابلم وایستاده بود و نگاهم می کرد.
برای این که کمتر ضایع بازی در بیارم گفتم:
- باشه دیگه عزیزم کاری چیزی نداری؟
و بعد الکی تماس رو قطع کردم و گوشی رو گذاشتم روی میز.
آرشان با همون نگاه موشکافانه ی حرص در بیارش گفت:
romangram.com | @romangram_com