#گوتن_پارت_61

مچم رو گرفته بود، بد جور هم گرفته بود! حوصله بحث هم نداشتم.

مظلوم گفتم:

- شبیه فرشته ها!

آره جون عمه اش. البته حرفم کنایه دار بود بیشتر. یه کنایه ی بزرگ! با خودم گفتم شیطون هم یه فرشته بود! تو هم از همون جنـ*ـسی !

- منظورت شیطون بود دیگه نه؟

- تو روح... یزید لعنت!

نمی دونم چرا هم این می تونه این همه زور بگه از طرفی بدهکارشم باید بشم!

- نگاش کن رنگ به صورتش نمونده. برو غذا تو بخور حوصله ندارم این وسط مسطا غش کنی دوباره مجبور شم جمع و جورت کنم، حوصله پرستاری از تو رو ندارما نفس. بچه که نیستی.

و رفت! نمی دونم چی تو گلوم گیر کرده بود. من که هنوز چیزی نخورده بودم! بشقاب رو گذاشتم رو ٱپن و یه صندلی از پشت میز ناهار خوری برداشتم و نشستم روش کنار اپن. با بغض سمجی که تو گلوم بود به زور آش رو از گلوم فرو دادم پایین ...

***

چپ چپ به مرد قد بلند رو به روم خیره شدم. انقدر قد بلند و هیکلی بود که حتی میتونستم بگم از آرشان هم ده سانتی بلند تر و هیکلی تره.

کنار گونه اش یه رد باریک بخیه خودنمایی می کرد.


romangram.com | @romangram_com