#گوتن_پارت_60

چند قدم بیشتر برنداشته بود که دوباره وایستاد و با همون صدای بمش گفت:

- در ضمن من لو لو خر خره نیستم که این جوری می کنی!

بالاخره از خودم واکنش نشون دادم و زیر لب غر زدم:

- صد رحمت به لولو خرخره!

یه بشقاب برداشتم و ملاقه به دست، در حال ریختن آش به غر زدنام ادامه دادم:

- بدبخت لولو خر خره تو رو ببینه کم میاره، فقط یه دوتا شاخ و نیزه از این سه شاخه ها کم داره که بشه شبیهه این...

- شبیه چی؟

فکر کنم دیگه قلبم ایستاد. احتمالا قلبم دیگه با انرژی ذخیره شده مثل این چراغ اضطراریا کار می کرد. صد و هشتاد درجه برگشتم عقب.

دقیقا تو سه سانتی متریم وایستاده بود. از عمد صدای بم اش رو کلفت تر کرده بود که بترسم و خب! موفق هم شده بود.

نمی دونم چرا باهاش دعوام نشد، چرا بهش نتوپیدم، چرا هر چی از دهنم در می اومد نثارش نکردم! شاید... یکم شیطنتاش... منو یاد خودم می انداخت. یاد شیطنت هایی که می کردم و مدت ها بود که دیگه ازشون اثری تو زندگیم نبود. فقط بی حرف به چهره ی خندون آرشان خیره شده بودم. قلبم اما هنوز به کلی بازیش ادامه می داد و گومب گومب می کرد.

آرشان سعی داشت حالت جدیش رو حفظ کنه ولی چشماش، شیشه ی شفاف و خوش صیقل گردی عنبیه اش لوش می داد.

نفهمیدم چی شد اما به جای این که اخم کنم یا باز غر بزنم فقط سرم رو کج کرده بودم. لبام رو تو دهنم جمع کرده بودم و با عجز نگاش می کردم.


romangram.com | @romangram_com