#گوتن_پارت_57
صدای سرد و خشکش تنمو لرزوند. حس می کردم صداش بم تر شده. نمی دونم از سردی صداش بود یا از سردی اتاق که لرزه افتاد به تنم. به زمین خیره شدم تا نگاهم درونمو لو نده. قلبم تند می زد، مثل قلب گنجشک. با حرف بعدیش ناخوداگاه یه متر پریدم هوا:
- مگه با تو نیستم!
تن صداش بلند تر شده بود. اما نه اونقدر که به داد برسه. با همون لحن ادامه داد:
- جواب من رو بده نفس!
حس کردم به جای اون تار های حنجره صوتی من پاره شدن. ناخونام رو بی اراده توی مشتم فشار می دادم.
انگار الفبای حرف زدن رو یادم رفته بود، فقط بهش خیره شدم. از جاش بلند شد و اومد سمتم، یقه ی بلوزم رو گرفت و با یه حرکت منو چسبوند به دیوار:
- ببین خانوم زرنگ، این خونه قانون داره! سرت رو انداختی پایین هر کاری دلت می خواد می کنی!
صداش آرومتر شد:
- منو نگاه کن !
به زمین خیره شده بودم. نمی خواستم سر بلند کنم.
- قبل از این هرچی بودی هر کی بودی مال خودت بودی، از این به بعد منم که برات تصمیم می گیرم اینو خوب تو گوشت فرو کن! لاقل تا وقتی که هنوز از هم جدا نشدیم! ...فهمیدی چی گفتم؟
لبم رو به دندون گرفته بودم و بی صدا به کفشای حوله ای خرگوشیم نگاه می کردم. چند ثانیه ای می شد که بینمون سکوت جاری بود و فقط هر از گاهی صدای نفس های نا منظم و بلندش به گوش می رسید.
romangram.com | @romangram_com