#گوتن_پارت_56
- الان که همه سرشون شلوغه؟ از کجا می خوای یکیو پیدا کنی؟
رفتم تو فکر. به اینجاش فکر نکرده بودم. باید می سپردم به خود سرهنگ! بعد از چند ثانیه مکث کردن آرشان گفت:
- امشب رو شاید بتونم بهونه کنم براش بادیگارد بذاریم. از مجد چه خبر؟
- می خواستی چه خبر باشه؟ مرتیکه لا اله الا ال..! یعنی اگه دست من بود بخاطر سام که شهید شد هر جوری شده گیرش می آوردم می کشتمش!
- کله ات باد داره نه؟ می خوای زحمت های دوستات و همکارات رو هدر بدی؟ خودتم خوب می دونی با کیا سر و کار داری! لطفا دیگه از این فکرا نکن. منم برم تا نفس شک نکرده.
دستشو کشید روی موهاش و ادامه داد:
- تو هم زیاد این طرف ها آفتابی نشو، اگه رد تو رو بگیرن، می فهمن من دارن باهاتون همکاری می کنم.
رفت سمت ماشین و سوار شد تا بره داخل. من عاشق نبودم که بتونم رفتاراش رو بفهمم ولی می دونستم
این پسر خیلی مرد ِ. بر خلاف ظاهر مغرور و اخمالوش! تنها صفت هایی که از باباش به ارث بـرده.
***
حوله رو پیچیدم دور موهام و از حموم اومدم بیرون. این موهای بلند هم واسه آدم مصیبتی میشن آ! دستم به حوله بود که یهو سر جام خشک شدم. بدتر از یه مجسمه!
- کلاساتو که پیچوندی کجا رفته بودی؟
romangram.com | @romangram_com