#گوتن_پارت_53

حالت آرشان هم دست کمی ازش نداشت، با این تفاوت که جنس نگاخش ناشناخته بود، کلا نمی تونستم بفهمم راز تو چشماش رو. اما حس می کردم هم دیگه رو می شناسن.

آرشان که متوجه نگاه خیره ی من شده بود، ریموت رو از جیبش در آورد و در رو باز کرد. این یعنی برو فعلا از جلو چشمام گم شو بعدا حسابت رو برسم! برگشتم و رفتم سمت در. هر چی دور تر می شدم صداهاشون کم تر و ضعیف تر می شد اما یه جمله ی کیاراد رو شنیدم که گفت:

- این جوری مواظبشی آره؟

به گوشام شک کردم. قطعا در شرایط عادی یه پلیس این حرف رو نمی زنه! سرجام متوقف شدم و سعی کردم ادامه حرفاشون رو بشنوم ولی انگار ساکت شده بودن.

حس کردم فهمیدن که من صداشون رو شنیدم برای همین ساکت شدن. قدمام رو تند تر کردم و رفتم داخل.

همه لباسام خاکی شده بود و از طرفی برای راحت شدن و فرار کردن از دست آرشان لباسام رو برداشتم و رفتم تو حموم. در رو هم از پشت قفل کردم.

هنوز خورده ریزه های چوب در قبلی حموم که آرشان نابود کرده بود روی زمین بودن.

خودش زده شیکونده خودشم بی صدا اومده در رو عوض کرده! رفتم زیر دوش و آب سرد رو باز کردم.

خنکای آب پوستم رو لمس کرد. مثل چی زیر آب می لرزیدم ولی این سرما می ارزید به خالی شدن ذهنی که پر شده بود از توهمات و فکر های مختلف. امروز عجب روز عجیبی بود!

***

محمد :

- این جوری مراقبشی اره ؟


romangram.com | @romangram_com