#گوتن_پارت_52
- از یاسر به شاهین از یاسر به شاهین ...خش...خش...
دو سه دقیقه ای گذشت و هیچ خبری نشد. از این که آرشان چه عکس العملی نشون خواهد داد دستم لرز خفیفی گرفته بود که از نگاه تیز مرد پلیس پنهون نموند. چند بار دیگه زنگ رو زدم ولی در باز نشد.
- خانوم مارو مسخره کردین؟ آدمایی مثل شما ها رو خوب می شناسم. ولی نمی تونید فرار کنید، باید همراه ما بیاین اداره!
- نه صبر کنین الان در رو باز می کنن!
- بفرمایید خانوم وقت ما رو نگیرین. مجبورم نکنید به زور متوسل بشم!
حتی یه لحظه هم ازم چشم بر نمی داشت. نگاهش خیلی تند و تیز بود. ناچار سمت ماشین راه افتادم اما قبل از این که سوار شم صدای جیغ کشیده شدن لاستیک های ماشین روی زمین اومد. به سمت عقب برگشتم و بلافاصله ماشین سیاه رنگ آرشان رو تشخیص دادم.
نا خودآگاه عقب اومدم و چسبیدم به دیوار پشت سرم و تو همون حالت به دیوار تکیه دادم. سرم پایین بود و با انگشتانم بازی می کردم. نگاه خیره ی دو جفت چشم رو روی خودم حس می کردم.
آرشان- آقایون کی باشن؟
از همین فاصله هم می تونستم اخم غلیظ و عصبانیت تو صداش و طبق معمول رگ برجسته شده ی روی گردنش که ناشی از عصبانیت بود رو تشخیص بدم.
همون مرد باز کارتی که تو کیف پولش بود رو نشون داد و گفت:
- سرگرد کیاراد هستم.
سرم رو اوردم بالا. نگاهم روی دوتاشون در نوسان بود. آرشان که اومد نزدیک تر سرگرده اول تعجب کرد ولی بعد اخماش رفت تو هم.
romangram.com | @romangram_com