#گوتن_پارت_50

با تندی که ترس صدام توش نهفته بود گفتم :

- به شما ربطی داره ؟

از تو جیبش یه کیف در آورد و کارتی که نشون می داد پلیسه رو گرفت سمتم. ادامه داد:

- کسی رو دارین که بخواین برین پیشش؟ منظورم اینه که ...

دوزاریم افتاد. غیر مستقیم می خواست بدونه دختر خیابونی ام یا نه. اما بی توجه به سوالاش که می پرسید حس می کردم نگاهش یه نگاه خاص و آشناست. انگار بیشتر تعجب تو چشماش بود تا پرسشگری.

یه حسی بهم می گفت منو میشناسه و واسه رد گم کردن این سوالا رو می پرسه. بی خیال افکار فضاییم شدم و به معنی تأیید سر تکون دادم.

مشکوک نگام کرد و گفت :

- بفرمایید. تا خونه همراهیتون می کنم.

به سمت ماشین سیاه رنگی که چند متر اون طرف تر ایستاده بود رفت.

سرش رو خم کرد و یه چیزایی به راننده گفت. یکم که رفتم جلو تر صدا ها واضح تر شد.

- اما اخه ... پسر تو الان می فهمی ما تو ماموریتیم؟ تا اینجاشم که باهات اومدم کلی زمان هدر دادیم .

- جون یه آدم مهم تره! نترس اون ماموریتم دیر نمی شه! مثل این که یادت رفته یه درجه از تو بالاترم من!


romangram.com | @romangram_com