#گوتن_پارت_5
کاش تصادف میکردم و به دانشگاه نمی رسیدم. کاش و کاش هایی که هیچ کدوم رخ ندادن. با پرس وجو طبقه و ساختمون اولین کلاسم رو پیدا کردم.
همین که درو باز کردم استاد داشت کیف به دست سمت جایگاه استاد می رفت. پس به موقع رسیدم. روی اولین وتنها جای خالی موجود نشستم.
فکر می کردم روز اول زیاد کسی دانشگاه نیاد! دختری که پیشم بود با غیض نگاهم می کرد. وا! چشمام از تعجب گرد شد.
نیومده چیکارش کردم مگه؟ ارث باباشو احتمالا طلب داره. انگاری حرفم رو بلند گفته بودم که پشت سریم زد روشونم و گفت: ببینم سال اولی؟
- اره.
اینجا جای my friend ایشونه.
نگاهی عاقل اندر سفیهانه به کناریم انداختم و پرو پرو با لب و لوچه ی آویزون همونجا موندم. همیشه فکر می کردم بیشتر دخترای خرخون و تودانشگاه می بینم اما حداکثر جمعیت کلاس رو بهتر بگم دانشگاه و جنس مذکر تشکیل داده بود. خودم زیاد درس خون نبودم. در واقع از اونایی که خیلی درس می خوندن هم زیاد خوشم نمی اومد. اگه خیلی به خودم زحمت می دادم و هیکل مبارک و تکون می دادم، شب امتحان درحد سه یا چهار ساعت لای کتاب رو باز می کردمو عجیب اینکه همین افاقه می کرد و نمره بالای 16 می گرفتم.
به جمعیتی که تو کلاس بود نمی خورد که خرخون باشن. مخصوصا دختراشون. یه جوری آرایش کرده بودن که مطمئنم دو روز وقت گذاشتن واسش! مخصوصا گاو بغـ*ـل دستیم با حلقه ای که تو دماغش انداخته بود. استغفرالله!
استاد اومد و شروع کرد به حضور و غیاب و کم کم داشت به حرف ف می رسید. داشتم از بیکاری با خودکارم ور می رفتم که افتاد.
خم شدم تا خودکارم رو بردارم که همون موقع اسممو خوند. اومدم سریع بلند شم که سرم خورد به میز و آخم درومد. باز اومدم بلند شم که دوباره سرم خورد. کم مونده بود بزنم زیر گریه. خوبه کلیپس تو موهام نبود و اینجوری گیر کرده بودم. بغـ*ـل دستیم بالاخره تکونی به خودش داد و گفت:
- استاد اینجاست.
- خودش مگه زبون نداره؟ دست نداره مگه؟
romangram.com | @romangram_com