#گوتن_پارت_44

منم اصلا به روی خودم نیاوردم و به در و دیوار کلاس خیره شدم.

صدای خشکش اومد:

- بفرمایید بشینید! بار آخرتون باشه خانوم. اینجا دانشگاس مدرسه نیست که اولیاتون زنگ بزنن موجه کنن تاخیرتون رو!

نشستم سر جام. حدسش رو می زدم کار آرشان باشه. همونه استاد هیچ چی نگفت وگرنه کلا دار می زد منو. دفترم رو باز کردم و شروع کردم به نوشتن جزوه.

انقدر تند تند می گفت که بعضی جاهاش رو جای موندم و مجبور می شدم از پسر کناری بپرسم. برای بار چندم بود که باز جا موندم ! خواستم از پسره بپرسم که خودم از رو رفتم و بیخیالش شدم ولی انقد بد نگاه کرده بودم که پسره فهمیده بود باز چی می خوام.

صدام کرد، نگاهش که کردم با قیافه ی مستأصل و آغشته به شیطنت و خندونش مواجه شدم. اون خط رو داشت می خوند که صدای نکره اش بلند شد:

- خانوم فرهان؟! امروز کلاس منو بهم ریختین! این چه وضعشه؟

استاد بود که داد می زد. گفتم :

- استاد تیکه ی آخر رو جا موندم داشتم...

نذاشت ادامه بدم و با خشم گفت:

- جا موندین که موندین! دلیلی نداره حواس بقیه دانشجوها رو پرت کنید خانوم!

همچین می گفت بقیه دانشجوها انگار من از شصت نفر هم زمان دارم جزوه می پرسم! همش یه نفره دیگه!


romangram.com | @romangram_com