#گوتن_پارت_32

- بدش به من!

- چی رو؟

- خودت می دونی چی رو! می گم بدش من نفس!

- چی می گ...

با داد می خواست حرفشو به کرسی بشونه:

- بدش من بهت می گم! فارسی حرف می زنم حرفام رو نمی فهمی؟

کارت رو با اکراه گذاشتم کف دستش‌. با چشمای سرخش نیم نگاهی بهم انداخت و بعد با قدمای بلند از کنارم رد شد.

بلند و طوری که بشنوه روانی ای نثارش کردم و رفتم سمت اتاقم. تو دلم گفتم کاش منم می تونستم سر تو داد بزنم وقتی اون دختره... ولی بعد پشیمون شدم. اصلا آدم مهمی برام نبود که برام تفاوت داشته باشه و حساس باشم که با کیه! فقط وقتی با منه لاقل حق نداره این طوری... لعنت به شیطون!

دفترم رو از تو کوله پشتیم برداشتم و شروع کردم به نوشتن:

روز ها و شب عای سیاهم طوری میومدن و می رفتن که نمی فهمیدم کی شبام روز می شن و روزام شب‌. تو چرخه ی زندگی بد جور گیر افتاده بودم انگار. هی تکرار می شدم.

حتی نفهمیدم کی هفتم بابا شد. فامیلایی که نمی شناختم و حتی یه بارم ندیده بودمشون نمی دونم از کدوم نا کجا آبادی اومده بودن و سر کله اشون سر خاک بابا پیدا شده بود.

لباس های مشکی ای که تنشون بود واسه ی عزاداری نبود! انگار می خواستن به هم دیگه ثابت کنن کی لباسش گرون تره و مارکش رو به رخ بکشن. عینک های آفتابی که رو چشماشون بود واسه ی عزا داری نبود، واسه این نبود که چشمای سرخ و اشکیشون رو بپوشونه، انگار همه چی جعلی بود. همه چی غیر از ...


romangram.com | @romangram_com