#گوتن_پارت_29
- هوا برت نداره، این برای اینه که بخاطر من حالت بد شد. واسه جبرانم که شده باید غذاتو کامل بخوری تا حالت خوب شه.
پیشگو هم که هست! روز به روز داره به وجنات و محسناتش اضافه می شه! یهو یه صدای جیغ ضعیفی اومد و بعد یه موجود صورتی پرید سمت آرشان. با غیض به دختری که آرشان رو سفت گرفته بود و آشی آشی می کرد نگاه کردم.
بابا مگه می خوان بدزدنش این جوری گرفتیش؟ می خواستم بگم بیا مال تو! ببرش منم راحت کن!
بی هوا بغض تو گلوم لونه کرد. لاقل حق نداشت وقتی من هستم ...
با دیدن ظرف پر رنگ و لعاب و خوشرنگ میرزا قاسمی که جلوم گذاشتن حواسم پرت شد. بوی خوشش، خوش طعم بودنش رو اثبات می کرد. کنارش سبزی و دوغ و زیتون هم آوردن .
دیگه بی خیال اون دو تا شدم و با میـ*ـل غذای خوش مزه و مورد علاقه ام رو خوردم. سعی می کردم با لقمه هایی که می گرفتم حواسم رو پرت کنم و بهشون فکر نکنم ولی هر از گاهی بازم چشمم بهشون می افتاد.
سخت بود وانمود کنم هیچ اتغاقی نیوفتاده. اتفاق در آن واحد در حال رخ دادن بود!
تو دلم غر زدم:
- یهو بدون اجازه با زور اومده وسط زندگی من زندگیم رو زهر مار کرده خودش هر غلطی دلش می خواد می کنه.
صدای جیغ جیغی و تو دماغی دختره اومد :
- عشقم آرشی کم پیدا شدی؟ دلم واست تنگ شده بود قلب من!
منم اینجا آدمم. یعنی نمی بینه؟
romangram.com | @romangram_com