#گوتن_پارت_24
- آدرس رو بفرست دارم میام.
چشمام در جا گرد شد. درسا مثل دکمه های روی مانتوم.
- یعنی چی که دارم میام؟ می گم پیش دوستام! کجا داری میای؟ الو!
- قطع کرده بود! مفلوک! اهمیتی ندادم و با بچه ها سرگرم حرف زدن شدم. دستم رو زدم زیر چونه ام.
ندا داشت از یکی از خاطره هاش تعریف می کرد که بین حرفاش صدای آلارم پیامک گوشی ام بلند شد. بازش کردم ، باز آرشان بود. کوتاه نوشته بود: آدرس؟
یه نیم نگاهی به بچه ها انداختم که یهو سر اخرین پاستیل رو میز داشتن با هم دعوا میکردن. و در نهایت کامیار با نامردی پاستیل کرم شکل رو از دست مریم قاپید و زود گذاشت تو دهنش و از لج بقیه چند بار تو دهنش کرد و در آورد.
دستم اگه بهش می رسید یه پس گردنی بهش می زدم! حال بهم زن!
ندا به تلافی یه نیشگون ریز از نقطه ی حساس رون پای کامیار گرفت که دادش رفت هوا و چند تا تخت کناری مون چپ چپ نگاهمون می کردن.
اومده بودیم در بند. تو یه رستوران باز سنتی با تخت های چوبی نشسته بودیم. صدای آب و آبشار هم میومد. فضاش آرامش خاصی داشت
تایپ کردم :
- اینجام نمی زاری راحت باشم؟
همین که ارسال شد به ثانیه نکشید که جواب داد :
romangram.com | @romangram_com