#گوتن_پارت_16
یعنی واقعا این قیافه ی مچاله شده ی منو نمی بینه؟ با اون عزیزم عزیزم گفتنش اه!
نمی دونم با چه قیافه ای داشتم نگاش می کردم که یهو مبهوت نگام کرد و زیر لب وا یی گفت و رفت.
چشمام داشت گرم می شد و خوابم می برد که در با صدای تقی باز شد و دوباره پرستار اومد داخل. دستش یه سینی بزرگ غذا بود. می خواستم سینی رو ازش بگیرم بکوبم تو کله اش. حیف که جونشو نداشتم. لابد باز می خواد بگه وای عزیزم خواب بودی؟ هنوز فکرم تموم نشده عین جمله امو طوطی وار تکرار کرد.
نزدیک تر که اومد پلاکارد رو سـ*ـینه اشو خوندم:
- کیمیا رحیمی بیمارستان خصوصی (...)
پس اینجا بیمارستان خصوصی بود!
- عزیزم ناهارت رو آوردم فشارت هم که پایینه رنگتم که پریده! حتما باید همه اشو بخوریا!دهنت رو باز کن گلم.
عاجزانه نگاهش کردم. خدایا یکی رو بفرست اینو از برق بکشه خواهش می کنم! قول می دم بعدش از تمام گناهایی که کردم توبه کنم. نمازمم می خونم.
معلومه دیگه به منم ماهی چند میلیون حقوق بدن انقدر عزیزم عزیزم می کنم! تازه لبخند مکش مرگ ما هم می زنم.
بالاخره از کوره در رفتم: خانوم من هم بهوش اومدم، هم حالم بده، غذا هم نمی خورم! اگه می شه برین یکم بخوابم.
با صدای رو مخی اش گفت: خیلی خب عزیز جان چرا داد می زنی! عصبانیت نداره که عزیزم!
رفت بیرون و با خیال راحت زیر پتو فرو رفتم. چند دقیقه نگذشته بود که در باز شد. چیزی نگفتم بلکه بیخیال شه و بره.
romangram.com | @romangram_com