#گوتن_پارت_157

قیافه اش جدی شد و برای این که هم جواب منو بده خیت شم و هم کم نیاورده باشه گفت:

- باشه می خورم فقط امیدوارم پشیمون نشی!

با لبخند سر تکون دادم و با خیال راحت دیس رو گذاشتم کنار پام روی تخت.

آرشان داشت با غذاش بازی بازی می کرد، به حالت زمزمه وار گفت:

- لاقل یدونه ببینم چه مزه ایه!

ابروهام رو بالا انداختم و با بدجنسی گفتم:

-نچ !

زیر لب صدای 'تخس' گفتنش رو شنیدم.

انگار دو تا مونم لجباز بودیم، یکی از یکی بدتر! خب مرد حسابی گارسونو صدا کن بگو یکی بیاره. حالا بیست دقیقه دیگه طول بکشه اماده شدنش مگه چی می شه؟

یه سیب زمینی برداشتم و از قصد آروم آروم و با صدا شروع به خوردنش کردم. هنوز سیب زمینی تو دستم تموم نشده بود که در کسری از ثانیه دیس کنارم غیب شد و سرم رو که آوردم بالا دیدم آرشان دیس رو گرفته دستش و با خیال راحت با چشمایی که برق شیطنت توش موج می زد در حال خوردن بود.

یه نگاه به سیب زمینی گاز زده تو دستم انداختم و یه نگاه به آرشان. نگاهم دورانی روشون می چرخید.

خورشت کرفس رو دوست داشتم ولی الان فقط اون دیس تو دست آرشان رو می خواستم.


romangram.com | @romangram_com