#گوتن_پارت_154

نیروان هم فسنجون رو انتخاب کرد؛ محمد و آرشان هنوز نیومده بودن. جای اونام سفارش دادم و گارسون رفت.

نیروان با ابروهای بالا پریده و قیافه ای گرفته نگام می کرد.

سر تکون دادم که یعنی چیه؟

گفت:

- آرشان خورشت کرفس دوس نداره.

تا حالا تو عمرم انقدر یهویی خوشحال نشده بودم.

یه لبخند شیطنت آمیز زدم و بی توجه به دهن نیمه باز نیروان با گوشیم ور رفتم.

صدای جیلینگ جیلینگ آویز پشت در اومد که نشون می داد در رستوران باز شده و به دنبالش محمد و آرشان وارد شدن.

قیافه هاشون گرفته و تو هم بود.

به ما که رسیدن یه قیافه ی خونسرد به خودشون گرفتن و منم اصلا به روی خودم نیاوردم که حالت اشون رو دیدم.

سفارشا رو آوردن و چیدن رو تخت. گارسون شنیسل و سیب زمینی من رو اشتباهی چید جلوی آرشان.

آرشان با دیدن سیب زمینی های طلایی چشماش برق زد و دستش رفت سمت دیس سیب زمینی که سریع از جلوش قاپیدم و شنیسل رو هم برداشتم.


romangram.com | @romangram_com