#گوتن_پارت_150
- اصلا چرا منو به زور سوار ماشین کردی؟ چرا بیدارم نکردی؟
- همینه که هست. جرئت داری اعتراض کن دوباره تا جوابتو بدم.
دهنم رو باز کردم تا جوابشو بدم که دیدم بدجور گرفتتم و هر حرکتم مساویه با له شدنم توسط قلقلکاش.
آهی کشیدم و دهنمو بستم. بیچاره شدی نفس. همین جوریش زورت نمی رسید حالا نقطه ضعف هم ازت گرفت!
لب و لوچه ام رو جمع کردم و درست مثل وقتایی که عاجز و دلخور می شدم به عقب تکیه دادم.
آرشان هنوز خیره نگاهم می کرد؛ سرم رو آوردم بالا و نگاهش کردم، ازچشماش شرارت می بارید، یه نوع نگاه خاص. اما هنوزم خوابالو نگام می کرد. رگه های قرمز توی چشماش کاملا نشون می داد که درست و حسابی نخوابیده.
خودم رو از بازوهاش کشیدم بیرون و به صندلی تکیه دادم. هنوزم داشتم حرص می خوردم؛ کاش حداقل یکم زورم بهش می رسید!
انقد فکر کردم و حرص خوردم که آخر سر نتونستم خودم رو کنترل کنم. باید تلافی می کردم.
سفت انگشتامو مشت کردم و محکم کوبیدم رو رون پاش و زیر لب گفتم:
- آخیش !
بیشتر از این ازم ساخته نبود!
آرشان با دهنی نیمه باز نگاهم می کرد. یهو دستش رو گذاشت رو همون نقطه که با مشت زده بودمش و شروع کرد به داد و بیداد کردن:
romangram.com | @romangram_com