#گوتن_پارت_147


فکر بد جنسانه ی خبیثی اومد تو ذهنم؛ یه نیم نگاه انداختم به آرشان. فقط امیدوار بودم جواب بده. در کل همه ی موجودات در خواب، بی آزار و بی دفاع می شن.

یکم رفتم سمتش و بهش نزدیک تر شدم. محض احتیاط نیم نگاهی به محمد انداختم، حواسش به این سمت نبود.

هی به صورت آرشان نگاه می کردم و هی به شکمش، تیشرتش یه جوری جذب بود که اگه بهش دست می زدی بدنشم حس می کردی.

یه لحظه از کاری که می خواستم انجام بدم عذاب وجدان گرفتم اما بعد شیطون وجود در این صدد بر اومد و قانعم کرد که:

- اصلا می خواست خودش رو نزنه به خواب. حالا کار خاصی نمی خوای بکنی که. یه قلقلک ناقابله دیگه. حالا شایدم اصلا روش جواب نده! امتحانش که ضرری نداره.

با جوابی که شیطون وجودم داد خیالم راحت شد. ولی از اونجا که هر آدمی یه شیطون داره و یه فرشته... سر و کله ی فرشته ی وجودمم پیدا شد:

- خب شاید بیجاره یهو از خواب پریده دیده سردته کتش رو انداخته روت بعد باز خوابش بـرده، تازه دیشب هم که تب کرده بودی شب تا صبح بالا سرت بیدار موند. بیچاره اصلا نخوابیده مـسـ*ـت خوابه. بذار بخوابه بابا!

بین خودم و خودم گیر کردم. راست می گن که وقتی می خوای یه کاری انجام بدی با خودت مشورت نکنا.
نگاهی به صورت آرشان انداختم، مثل پسر بچه های مظلوم که از دیوار صدا در میاد از اون ها نه؛ خوابیده بود.

آره جون خودت، یکی تو مظلومی ... ام ... یکی میر طاهر مظلومی!

این حرف مال شیطون درونم بود، با این حرفش مصمم شدم.

حالا یه قلقلکه دیگه ببین این فرشته و شیطون درون من چه کُلی بازی در میارن. ملت میلیارد میلیارد اختلاس می کنن عین خیالشونم نیس اونوقت من واسه یه قلقلک که هنوز انجامش ندادم این جوری عذاب وحدان گرفتم‌.


romangram.com | @romangram_com