#گوتن_پارت_143
سرم رو گذاشتم رو میز و عبوس به نون ها نگاه کردم. تو شرایط عادی اصلا املت نمی خوردم ولی الان با اون رنگ و لعابی که اون داشت به شدت هـ*ـوس کرده بودم لاقل یه لقمه اش رو بخورم. انگار گوجه هاش به طرز جادویی رنگ گرفته بودنو و بوش چند برابر شده بود.
بوی پیاز داغ زیر بینیم پیچید. به کاسه ای که رو به روی صورتم قرار گرفت نگاهی انداختم، بوی پیاز داغ روی آش رو به سختی می تونستم حس کنم اما همون یه ذره هم مدهوشم می کرد. یه گزینه ی دیگه به گزینه های روی میز اضافه شد! خب بدک نبود.
- بخور تا سرد نشده. از صبح نیروان زیرشو روشن گذاشته. مثل خرس قطبی خوابیده بودی بیدارم نمی شدی!
زیر چشمی نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم. نه به اون نگرانیاش نه به این یه دفعه به آدم پریدناش! یاد یه تبلیغ تلوزیونی اوفتادم که یه لحظه گند اخلاق بود، بعدش بعد اخلاقی مثبت پیدا می کرد.
در حالی که می دونستم نمی ذاره اون املت رو بخورم، با آه محسوسی مشغول خوردن آش شدم.
مرغش یه پا داشت. شایدم خروسش یه پا داشت!
هرچند انقد گشنه ام بود که نفهمیدم یه کاسه ی نسبتا بزرگ آش رو کی تموم کردم.
نیم نگاهی زیر چشم به آرشان انداختم. دلم دسا دست می کرد، انگار می خواست بهم بگه که یه چیزی به آرشان بگم. اما انگار دلم از من هم ساکت تر شده بود. بی حرف از آشپزخونه اومدم بیرون.
کنترل به دست رو کاناپه نشستم، همین طور که داشتم کانالها رو جا به جا می کردم یه فیلم توجهم رو جلب کرد، تکیه دادم به کاناپه و چشم دوختم به صفحه ی تلوزیون.
وسطای فیلم رسیده بود و بحث کم کم دراماتیک می شد، آهنگ ملایمی هم در حال پخش شدن بود. انقد ملایم که حوصله ام داشت سر می رفت دیگه. از خیر سرماخوردگی مسخره ای که به جونم افتاده بود، بدجور حس کسالت می کردم. هر از گاهی سرفه نفسمو بند می آورد. شخصیت مرد داستان نیم ساعتی می شد که داشت تو خیابون قدم می زد و هیچ اتفاق دیگه ای نمی افتاد. تو ذهنش داشت فکر می کرد اما حرفاش با صدای بلند از تلوزیون پخش می شد.
آهی کشیدم. شاید بهتر بود یکم به ذهن و افکارم سامون می دادم. تلوزیون رو خاموش کردم و رو کاناپه دراز کشیدم. خیره شدم به ساعت چوبی قدی .پاندولش هی چپ و راست می رفت.
منم از بیکاری زل زده بودم به حرکت پاندول، یه جوری هم با دقت داشتم نگاش می کردم که انگار بعد از این که رفت چپ قراره یه حرکت جدید بزنه مثلا بره یه دوری دور عقربه ها بزنه بعد بیاد بره راست!
romangram.com | @romangram_com