#گوتن_پارت_123


- امیر ارسلان فرهان از بزرگترین مافیای ایران که هیچ از بزرگترین مافیای قاچاقچی آسیاست. یه رگه ی خانوادگیش آمریکائیه؛ یعنی پدر بزرگ آرشان آمریکایی بوده و اونم رئیس همون باندی که الان امیر ارسلان رئیسشه بوده؛ این باندی که ما باهاش سر و کار داریم تا به خواسته اشون نرسن بی خیال نمی شن.

دستشو از رو در برداشت و ادامه داد:

- شده هر نفر و هرقدر آدم رو بخوان می زارن زیر پاشون. و تا به خواسته اشون هم نرسن بیخیال نمی شن.

نه خدا پیغمبر حالیشونه نه دین و ایمون و قوانین و حقوق بشر و نه هیچ چیز دیگه ای. حتی اگه تو هم بخوای بمیری من این اجازه رو بهت نمی دم. این که گفتی چرا جوش این پرونده رو می زنم؟ چون این پرونده مربوط به خانواده ی منه! این باند بود که خانواده ی من رو ...!

باز تقلا می کرد تا با بغض تو گلوش بجنگه. انگار جنگیدن با بغضی که ته گلوش بود از همه ی پرونده هایی که زیر دستش بوده، براش سخت تر بود.

- در واقع تنها هدف و بزرگترین هدفی که از پلیس شدن داشتم از بین بردن اون عوضیا بوده و هست ! ...

- پس جون خودت بیشتر از من تو خطره اگه این طوریه که می گی! هر چند من هنوزم نمیفهمم چرا من؟!

- ترجیح می دم بمیرم اگه تو این پرونده موفق نشم. مرگ واسه ی من و زندگیم بزرگترین آرامشه. ولی قبلش باید تلافی کنم!

از جلوی در رفت کنار و بعد از مکث کوتاهی بی حرف رفت بیرون.

همون طور که در باز بود از لای در همون مرد که اون روز تو شهربازی و توی میدون حر دیده بودمش که نیروان گفت اسمش محمدِ رو دیدم .

دپرس و ناراحت رو مبل خردلی رنگ تکیه داده بود و با دستاش سرش رو نگه داشته بود پ. رد نگاهش رو گرفتم؛ به گلهای رنگی و ریز ر‌وی قالی رو به روش رو زمین نگاه می کرد اما انگار کلا حضور فیزیکی هم نداشت!

چشم چرخوندم و آرشان رو دیدم که روی کاناپه ای که چند متر دور تر از محمد کنار تلوزیون دراز کشیده بود و ساعدش رو روی پیشونیش گذاشته بود.

romangram.com | @romangram_com