#گوتن_پارت_119
- چی رو؟ چرا نمی تونی بگی؟ چرا انقد حرفاتو نصفه ول می کنی حرفتو بزن!
دستشو به نشونه ی بیخیال توی هوا تکون داد.
- ولش کن. اگه آرشان بخواد خودش یه روزی بهت می گـه. فقط بدون داری اشتباه می کنی. یه روز هم پشیمون می شی.
گوشه ی لبم به پوزخند کش اومد اما سریع جمش کردم. مثل فیلم کلید اسرار حرف می زد! چه پشیمونی؟ مگه چیکار کردم؟! یه چیزیم طلبکار شدم.
- می شه لاقل بگی این پلیس بازیا برای چیه؟ اصلا ما الان واسه ی چی اینجاییم؟ چرا نرفتیم خونه؟
- چه عجب. بالاخره یه چیزایی به ذهنت اومد. می بینم که به اون عمارت عادت کردی.
ابروهام مثل دو تیکه چوب خشک شد و رفت توهم.
- منظور من اصلا این نبود.
- هوف. ولش کن اصلا. جر و بحث کردن با تو فایده نداره. نفس ماهائی که دور و اطرافتیم دشمنت نیستیم. دشمنات همونایین که دارن دنبالت می گردن. همونایی که به خونت تشنه ان. یعنی متوجه اشون نشدی؟
- متوجه کیا؟
- پس سرهنگ می گفت که دیدیشون!
می خواستم دیگه سرمو بکوبم توی دیوار.
romangram.com | @romangram_com