#گوتن_پارت_107
انگار به خاطر این توقف ناگهانی راننده پرت شده بود به سمت جلو رو شیشه و بعد افتاده بود روی فرمون.
رفتم پشت کامیون. شاسی رو کشیدم و در پشت رو باز کردم. همه جا تاریک بود و پر از جعبه های موز و میوه.
دست چپم تیر می کشید. تازه دردش رو حس کرده بودم و هر لحظه دردش بیشتر و بیشتر هم می شد. سرم به طرز ناجوری تیر می کشید. دستم رو با دست راستم گرفتم و تلو تلو خوران رفتم جلوتر.
همه جا رو نگاه کردم اما فقط جعبه بود. از حرص با پام لگد محکمی به جعبه ها زدم.
خسته به بدنه ی فلزی کانتینر تکیه دادم. گند زدی پسر! دو دقیقه می مردی زود تر میومدی. نباید تنهاش می ذاشتم...
از دیوار سر خوردم و نشستم کف کانتینر. زانوهام رو جمع کردم و سرم رو گزاشتم روش.
دیگه عقلم به جایی قد نمی داد. الان از کجا پیدات کنم کولوچ؟
- شما برین جلو رو بررسی کنید! یه بیسیم بزنید آمبولانس بیاد.
با شنیدن صدا از کانتینر اومدم بیرون. سروان یه گوشه وایستاده بود و داشت با بقیه حرف می زد. همین که منو دید توجهش بهم حلب شد و اومد پیشم.
نگاهش خیره ی دستم بود که محکم گرفته بودمش.
- حالتون خوبه ؟ کارتوو خیلی خطرناک بود ممکن بود ...
با تاسف سر تکون دادم.
romangram.com | @romangram_com