#گوتن_پارت_106
موتور سبک تر از کامیون بود، سرعتم رو بیشتر کردم و ازش زدم جلو و یهو ترمز گرفتم. از موتور خودم رو پرت کردم پایین.
بالاخره بعد از چند دور غلتیدن روی زمین، لبه ی جاده متوقف شدم. تموم بدنم تیر می کشید و درد می کرد. صدای برخوردم با زمین و غلت خوردنم هنوز توی گوشم می پیچید.
دستای حصار شدم رو از دور سرم باز کردم و از جام بلند شدم. ناله ام بلند شد اما به زحمت لب گزیدم و صدامو کنترل کردم. همه ی وجودم چشم شد و به کامیون نگاه کردم.
کامیون به کندی در حال حرکت بود و موتور جلوی کامیون با حرکت کامیون جلو می اومد و روی زمین کشیده می شد.
صدای گوش خراشی از برخورد بدنه ی موتور با اسفالت درست می شد.
انگار نشد... نتونستم... با عجز ناله کردم:
- نفس!
سرم رو گذاشتم روی اسفالت سرد. یهو صدای ساییده شدن چیزی و بعد بوق ممتد ماشین به طرز وحشتناکی اومد.
سرم رو که بلند کردم، دیدم یه تیکه از بدنه ی موتور رفته زیر یکی از چرخای کامیون و باعث توقفش شده.
چرخ و هم بدجور پنچر کرده بود.
انگار انرژی گرفته باشم. از کجاشو نمی دونم. از جام پا شدم، طول جاده رو طی کردم و رفتم سمت کامیون.
شیشه ی جلوی کامیون خونی شده بود و هنوز صدای بلند بوق می اومد.
romangram.com | @romangram_com