#گوتن_پارت_104


کلاه ایمنی که نداشتم و از طرفی شب بود و هوا تاریک، برای همین مجبور بودم چشمامو تا نیمه باز کنم بخاطر باد شدیدی که به صورتم برخورد می کرد.

کم کم داشتم به عوارضی نزدیک می شدم از بس که سرعتم بالا بود و کلی دور شده بودم.

هنوز چیزی پیدا نکرده بودم. هیچ وقت نمی فهمیدم وقتی می گن قلبم می اومد تو دهنم یعنی چی. ولی الان کاملا درکش می کردم. ‌

چشمام هر طرف دو دو می زد تا پیداش کنم یا لاقل یه نشونی ازش!

لعنت به من که تنهاشون گذاشتم. با حرص و داد چند تا ضربه ی محکم به موتور زدم که برای یه لحظه تعادلمو از دست دادم و نزدیک بود موتور کج بشه.

ده تا یا چند تا بیشتر، پلیس کنار عوارضی وایستاده بودن و ماشین ها رو چک می کردن.

سر در گم از موتور ا‌مدم پایین و رفتم سمت پلیس ها. داشتن یه کامیون رو چک می کردن.

درجه ی روی شونه ی مرد بیسیم بدست که داشت ماشینایی که رد می شدن رو چک می کرد، نشون می داد که سروانه.

رفتم سمتش؛ داشتم ازش سوال می پرسیدم که نگاهم به راننده ی کامیون خورد. با دقت داشتم نگاش می کردم ناخود اگاه.

سروانی که داشتم ازش سوال می پرسیدم چند باری صدام کرد ولی فقط خیره شده بودم به راننده.

رفتم سمتش؛ کم مونده بود بهش برسم. داشتن مدارکش رو بهش بر می گردوندن و اجازه می دادن که بره.

انگار یه دفعه خون به مغزم هجوم آورد که مغزم تازه فعال شد و با تمام وجود داد زدم:

romangram.com | @romangram_com